فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری
تفسرها سرا و تکنی به جهرا
و انشرت امواتا و احییتهم بها
فدیتک ما ادریک بالامر ما ادری
فعادوا سکاری فی صفاتک کلهم
و ما طعموا ثما و لا شربوا خمرا
ولکن بریق القرب افنی عقولهم
فسبحان من ارسی و سبحان من اسری
سلام علی قوم تنادی قلوبهم
بالسنه الاسرار شکرا له شکرا
فطوبی لمن ادلی من الجد دلوه
و فی الدلو حسنا یوسف قال یا بشری
یطالع فی شعشاع و جنه یوسف
حقائق اسرار یحیط بها خبرا
تجلی علیه الغیب و اندک عقله
کما اندک ذاک الطور و استهدم الصخرا
فظل غریق العشق روحا مجسما
و نورا عظیما لم یذر دونه سترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری درباره عشق و معارف الهی است. شاعر به ستایش خداوند و پیامبر میپردازد و expresses awe at رازهای الهی و اشتیاق به درک آنها. او به حالت مستی عاشقان اشاره میکند که به خاطر نزدیکی به حقیقت، عقل خود را از دست دادهاند. شاعر از زیبایی و نور عشق سخن میگوید و به استدعای بخشش و آگاهی از اسرار معنوی اشاره میکند. در نهایت، به سرنوشت پرشکوه اهل عشق و ارتباط عمیق آنها با خدا اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تو را میپرستم، ای کسی که آیات وحی بهصورت پیدرپی نازل میشود و بهطور پنهانی تفسیر میگردد و بهصورت آشکار نیز به آن اشاره میشود.
هوش مصنوعی: با آسمانها و زمین سخن گفتی و مردگان را زنده کردی، برای تو جانم فدای معرفتات به این امر، اما من از آنچه میدانم بیخبرم.
هوش مصنوعی: همه آنها در صفات تو مست میشوند، در حالی که نه طعمی از شراب چشیدهاند و نه نوشیدهاند.
هوش مصنوعی: اما درخشندگی نزدیک بودن به او، عقلهای آنان را از بین برد، پس پاک و والا است کسی که پایهگذار است و پاک و والا است کسی که به قله رساند.
هوش مصنوعی: سلام بر قومی که دلهایشان با زبانهای پنهان سخن میگوید و بر او شکرگزاری میکنند.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از نسل خودش، آبی بیاورد و در آن آب، زیبایی یوسف را ببیند و به معشوقش بگوید: ای بشارت!
هوش مصنوعی: در درخشندگی و زیبایی یوسف، حقیقت های پنهان وجود دارد که به خوبی میتوان آنها را دریافت و فهم کرد.
هوش مصنوعی: ظهور قدرت الهی و نقصان عقل انسانی شبیه به اندکی نور در کوه طور و فرو افتادن سنگ است.
هوش مصنوعی: عشق انسانی را به صورت روحی محسوس و نوری بزرگ تجلی میکند که هیچ چیزی نمیتواند آن را مخفی کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ساقی پیاله داد به چنگ هوس مرا
مطرب چو نی نواخت به تار نفس را
در کاروان شوق ز تنهاروان شدم
از راه برد بس که فغان جرس مرا
لب بسته ام ز شکوه بیداد روزگار
[...]
این هفت توی گنبد و این ششدری سرا
از شیب و از فراز فرو دیدم و فرا
دوشینه چونکشید شه زنگ لشکرا
سلطان روم را ز سر افتاد افسرا
باز سفید روز بپرید از آشیان
زاغ شب سیاه بگسترد شهپرا
تاریک شد سپهر چو ظلمات وندرو
[...]
ساقی بریز باده مرا، هی به ساغرا
هی شعله زن به جانم وهی بر دل آذرا
زان باده یی که خورد از آن باده جبرئیل
تا شد امین وحی خداوند اکبرا
زان باده یی که آدم از آن توبه اش قبول
[...]
آه از دمی که فاطمه دخت پیمبرا
با حالتی عجیب درآید به محشرا
بر دست راستش در دندان مصطفی
بر دست چپ عمامهٔ پر خون حیدرا
بر دوش راست، جبه آغشته ای به زهر
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.