مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۹
تا نزند آفتاب خیمه نور جلال
حلقه مرغان روز کی بزند پر و بال
از نظر آفتاب گشت زمین لاله زار
خانه نشستن کنون هست وبال وبال
تیغ کشید آفتاب خون شفق را بریخت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۰
چشم تو با چشم من هر دم بیقیل و قال
دارد در درس عشق بحث و جواب و سؤال
گاه کند لاغرم همچو لب ساغرم
گاه کند فربهم تا نروم در جوال
چون کشدم سوی طوی من بکشم گوش شیر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۱
شد پی این لولیان در حرم ذوالجلال
چشمه و سبزه مقام شوخی و دزدی حلال
رهزنی آن کس کند کو نشناسد رهی
خانه دغل او بود کو نشناسد جمال
اهل جهان عنکبوت صید همه خرمگس
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۲
چند از این قیل و قال عشق پرست و ببال
تا تو بمانی چو عشق در دو جهان بیزوال
چند کشی بار هجر غصه و تیمار هجر
خاصه که منقار هجر کند تو را پر و بال
آه ز نفس فضول آه ز ضعف عقول
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۳
چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال
خطاب لطف چو شکر به جان رسد که تعال
در آب چون نجهد زود ماهی از خشکی
چو بانگ موج به گوشش رسد ز بحر زلال
چرا ز صید نپرد به سوی سلطان باز
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۴
تو را سعادت بادا در آن جمال و جلال
هزار عاشق اگر مرد خون مات حلال
به یک دمم بفروزی به یک دمم بکشی
چو آتشیم به پیش تو ای لطیف خصال
دل آب و قالب کوزهست و خوف بر کوزه
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵۵
دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال
برآ به چرخ حقایق دگر مگو ز خیال
ستارهها بنگر از ورای ظلمت و نور
چو ذره رقص کنان در شعاع نور جلال
اگر چه ذره در آن آفتاب درنرسد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۱
عمرک یا واحدا فی درجات الکمال
قد نزل الهم بی یا سندی قم تعال
چند از این قیل و قال عشق پرست و ببال
تا تو بمانی چو عشق در دو جهان بیزوال
یا فرجی مونسی یا قمر المجلس
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۵
یا منیر البدر قد اوضحت بالبلبال بال
بالهوی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال
کم انادی انظر و نقتبس من نورکم
قد رجعنا جانبا من طور انوار الجلال
من رآی نورا انیسا یملا الدنیا هوی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۶
یا بدیع الحسن قد اوضحت بالبلبال بال
بالهوی زلزلتنی و العقل فی الزلزال زال
قد رجعنا قد رجعنا جانبا من طورکم
انظرونا انظرونا نستقی الماء الزلال
کل شیء منکم عندی لذیذ طیب
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۸
عمرک یا واحدا فی درجات الکمال
قد نزل الهم بی یا سندی قم تعال
یا فرحی مونسی یا قمر المجلس
وجهک بدر تمام ریقک خمر حلال
روحک بحر الوفا لونک لمع الصفا
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۳
آن می که گشود مرغ جان را پر و بال
دل را برهانید ز سیری و ملال
ساقی عشق است و عاشقان مالامال
از عشق پذیرفته و بر ماست حلال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۴
آواز گرفته است خروشان مینال
زیرا شنواست یار و واقف از حال
آواز خراشان و گلوی خسته
نالان ز زوال خویش در پیش کمال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۷
اسرار حقیقت نشود حل به سؤال
نی نیز به درباختن حشمت و مال
تا دیده و دل خون نشود پنجه سال
از قال کسی را نبود راه به حال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۸۸
این عشق کمالست و کمالست و کمال
وین نفس خیالست خیالست و خیال
این عشق جلالست و جلالست و جلال
امروز وصالست و وصالست و وصال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹۰
پر از عیسی است این جهان مالامال
کی گنجد در جهان قماش دجال
شورابهٔ تلخ تیره دل کی گنجد
چون مشک جهان پر است از آب زلال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹۵
الخمر و منالزق ینادیک تعال
واقطع لوصالنا جمیعالاشغال
فربا و صفاء و سبقنا الحوال
کی نعتق بالنجدة روحالعمال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۹۹
عشقی دارم پاکتر از آب زلال
این باختن عشق مرا هست حلال
عشق دگران بگردد از حال به حال
عشق من و معشوق مرا نیست زوال
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۰۲
مردا منشین جز که به پهلوی رجال
خوش باشد آینه به پهلوی صقال
یارب چه طرب دارد جان پهلوی جان
آن سنگ بود فتاده پهلوی سفال
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
مرغی که خبر ندارد از آب زلال
منقار در آب شور دارد همه سال