تو را سعادت بادا در آن جمال و جلال
هزار عاشق اگر مرد خون مات حلال
به یک دمم بفروزی به یک دمم بکشی
چو آتشیم به پیش تو ای لطیف خصال
دل آب و قالب کوزهست و خوف بر کوزه
چو آب رفت به اصلش شکسته گیر سفال
تو را چگونه فریبم چه در جوال کنم
که اصل مکر توی و چراغ هر محتال
تو در جوال نگنجی و دام را بدری
که دیده است که شیری رود درون جوال
نه گربهای که روی در جوال و بسته شوی
که شیر پیش تو بر ریگ میزند دنبال
هزار صورت زیبا بروید از دل و جان
چو ابر عشق تو بارید در بیامثال
مثال آنک ببارد ز آسمان باران
چو قبه قبه شود جوی و حوض و آب زلال
چه قبه قبه کز آن قبهها برون آیند
گل و بنفشه و نسرین و سنبل چو هلال
بگویمت که از اینها کیان برون آیند
شنودم از تکشان بانگ ژغژغ خلخال
ردای احمد مرسل بگیر ای عاشق
صلای عشق شنو هر دم از روان بلال
بهل مرا که بگوییم عجایبت ای عشق
دری گشایم در غیب خلق را ز مقال
همه چو کوس و چو طبلیم دل تهی پیشت
برآوریم فغان چون زنی تو زخم دوال
چگونه طبل نپرد بپر کرمنا
که باشدش چو تو سلطان زننده و طبال
خود آفتاب جهانی تو شمس تبریزی
ولی مدام نه آن شمس کو رسد به زوال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جلال محبوب خود اشاره میکند و عشق را به صورت آتش و آب توصیف میکند. او از قدرت محبت و جاذبههای آن سخن میگوید که میتواند عاشقان را به شوق آورد و در عین حال ترس و اضطراب را در دل آنها ایجاد کند. شاعر میگوید که محبوب او با همهی فریبندگیاش، در یک لحظه میتواند جان او را بگیرد یا شادی را به او ببخشد.
شاعر به تشبیهات زیبایی از بارش عشق و شکفتن گلها میپردازد که این عشق همچون بارانی بر دل و جان میریزد و زندگی جدیدی میآفریند. در نهایت، او بر این باور است که عشق حقیقتی عمیق و جاودان است که همچون آفتاب، همواره درخشانی خود را حفظ میکند.
هوش مصنوعی: تو را آرزوی خوشبختی میکنم در زیبایی و شکوهی که داری، حتی اگر هزار عاشق در عشق تو جان خود را از دست دهند، خون آنها بر تو حلال است.
هوش مصنوعی: به من آنقدر محبت کن که یک لحظه بتوانی مرا خوشحال کنی و در لحظهای دیگر ممکن است به خاطر عشق و اشتیاقم دچار درد و رنج شوم. ما همچون آتش در برابر تو هستیم، ای انسان با صفا و نیکوکار.
هوش مصنوعی: دل شبیه آب است که درون کوزه قرار دارد و وقتی آب از کوزه خارج شود، کوزه به دلیل خالی شدن دچار آسیب میشود. این بدان معناست که لازم است به وضعیت دل و احساسات خود توجه کنیم و نگذاریم که آسیب ببینند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم تو را فریب دهم و چه چیزی را بهانه کنم در حالی که خود تو اصلیترین فریبدهندهای و روشنی بخش تمام حقهبازها؟
هوش مصنوعی: تو آنچنان بزرگ و با ارزشی هستی که در هیچ ظرفی نمیگنجی و آن کسی که تو را دیده است، میداند که چطور شیر میتواند درون ظرفی کوچک قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو مانند گربهای نباشی که در کیسهای محبوس شده و فقط نظارهگر باشی، در حالی که در دنیا و زندگی، اتفاقات و چالشهای مختلفی در حال رخ دادن است. بهتر است فعال و شرکتکننده باشی و از فرصتها بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: هزاران چهره زیبا از عمق دل و جان انسان میروید، مانند بارش ابری که عشق تو را در خود دارد و هیچ نمونهای از آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بارانی از آسمان ببارد، با هر قطرهی باران جویها و حوضها پر میشوند و آب زلالی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: چه آسمان زیبایی که از آن، گلها و گیاهان معطر مثل بنفشه، نسرین و سنبل به شکل هلال در میآیند.
هوش مصنوعی: به تو میگویم که کدامیک از این افرادی که به من شکایت کردهاند، به زودی از مشکلاتشان رها خواهند شد. من صدای زنگهای پاازبان آنها را شنیدهام.
هوش مصنوعی: ای عاشق، لباس پیامبر را به تن کن و هر لحظه صدای عشق را از بلال بشنو.
هوش مصنوعی: مرا رها کن تا درباره شگفتیهای تو بگویم، ای عشق. من در دنیای ناشناختهها به روی مردم درهای جدیدی را باز میکنم.
هوش مصنوعی: ما همه مانند طبل و کوس دلهایی خالی داریم و به پیش تو فریاد میزنیم، همانگونه که وقتی تو زخم به بدن میزنی، صدای فغان از ما برمیآید.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است طبل به صدا درنیاید در حالی که تو خود سلطانی که آن را میزنی؟
هوش مصنوعی: تو همچون آفتاب جهانی، مثل شمس تبریزی هستی، ولی این شمس هرگز به افول نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.