گنجور

 
مولانا

چشم تو با چشم من هر دم بی‌قیل و قال

دارد در درس عشق بحث و جواب و سؤال

گاه کند لاغرم همچو لب ساغرم

گاه کند فربهم تا نروم در جوال

چون کشدم سوی طوی من بکشم گوش شیر

چونک نهان کرد روی ناله کنم از شغال

چون نگرم سوی نقش گوید ای بت پرست

چشم نهم سوی مال او دهدم گوشمال

گویمش ای آفتاب بر همه دل‌ها بتاب

جمله جهان ذره‌ها نور خوشت را عیال

سر بزن ای آفتاب از پس کوه سحاب

هر نظری را نما بی‌سخنی شرح حال

بازمگیر آب پاک از جگر شوره خاک

منع مکن از جلال پرتو نور جلال

جلوه چو شد نور ما آن ملک نورها

نور شود جمله روح عقل شود بی‌عقال

ای که میش خورده‌ای از چه تو پژمرده‌ای

باغ رخش دیده‌ای باز گشا پر و بال

باز سرم گشت مست هیچ مگو دست دست

باقی این بایدت رو شب و فردا تعال

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۳۵۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مولانا

تا نزند آفتاب خیمه نور جلال

حلقه مرغان روز کی بزند پر و بال

از نظر آفتاب گشت زمین لاله زار

خانه نشستن کنون هست وبال وبال

تیغ کشید آفتاب خون شفق را بریخت

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سلمان ساوجی

می‌دهدم هر سحر بوی تو باد شمال

زنده همی داردم جان به امید وصال

چون ز تن من نماند هیچ ندانم که چون

پی به سر آرد مرا در شب تاری خیال

خاک سر کوی توست همدم باد بهشت

[...]

قاسم انوار

بلبل آشفته حال، از سرمستی بنال

موسم هجران گذشت، نوبت وصلست و حال

بلبل شوریده دل، شور و شغب را بهل

جلوه گلزار بین، در گذر از قیل و قال

گر همگی آتشی، لیک بدو کی رسی؟

[...]

جیحون یزدی

ای بتو ذوالمنن ختم جمال و جلال

کرده قضا و قدر حکم ترا امتثال

پیش تو کم از اناث حشمت و جاه رجال

قدر تو نارد بیاد کیفر بر بدسگال

صامت بروجردی

چون به سعادت نمود ساقی فرخنده فال

ساغر عیش بهار به هر طرف مال مال

سلسله خرمی یافت ره اتصال

محول الحول داد زمانه را حسن حال

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صامت بروجردی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه