چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال
خطاب لطف چو شکر به جان رسد که تعال
در آب چون نجهد زود ماهی از خشکی
چو بانگ موج به گوشش رسد ز بحر زلال
چرا ز صید نپرد به سوی سلطان باز
چو بشنود خبر ارجعی ز طبل و دوال
چرا چو ذره نیاید به رقص هر صوفی
در آفتاب بقا تا رهاندش ز زوال
چنان لطافت و خوبی و حسن و جان بخشی
کسی از او بشکیبد زهی شقا و ضلال
بپر بپر هله ای مرغ سوی معدن خویش
که از قفس برهید و باز شد پر و بال
ز آب شور سفر کن به سوی آب حیات
رجوع کن به سوی صدر جان ز صف نعال
برو برو تو که ما نیز میرسیم ای جان
از این جهان جدایی بدان جهان وصال
چو کودکان هله تا چند ما به عالم خاک
کنیم دامن خود پر ز خاک و سنگ و سفال
ز خاک دست بداریم و بر سما پریم
ز کودکی بگریزیم سوی بزم رجال
مبین که قالب خاکی چه در جوالت کرد
جوال را بشکاف و برآر سر ز جوال
به دست راست بگیر از هوا تو این نامه
نه کودکی که ندانی یمین خود ز شمال
بگفت پیک خرد را خدا که پا بردار
بگفت دست اجل را که گوش حرص بمال
ندا رسید روان را روان شو اندر غیب
منال و گنج بگیر و دگر ز رنج منال
تو کن ندا و تو آواز ده که سلطانی
تو راست لطف جواب و تو راست علم سؤال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مفاهیم روحانی و تحرک در مسیر رشد و ترقی انسان میپردازد. شاعر از طریق تشبیهات مختلف، به توصیف حالاتی میپردازد که انسان باید برای رسیدن به حقیقت و کمال از آنها عبور کند. او به پرندگان و ماهیها اشاره میکند که چگونه باید به سمت هدف اصلی خود پرواز کنند و از موانع و سختیها دوری گزینند.
شاعر به انسانها توصیه میکند که از وابستگیهای دنیوی دور شوند و به سوی آب حیات و حقیقت بازگردند. همچنین، اشاره به عقل خردمند دارد که باید در جستجوی معانی والای زندگی باشد و از ندای درونی خود پیروی کند. در نهایت، دعوت به رهایی از قید و بندهای دنیوی و حرکت به سوی کمال و وصال به حقیقت مطرح میشود.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که جان پرواز کند وقتی که از مقام جلال، لطفی به او میرسد؟ چون شکر از جان انسان میگذرد و به زندگی او طراوت میبخشد.
هوش مصنوعی: وقتی ماهی به خشکی میآید، به محض اینکه صدای موج را بشنود، بلافاصله به آب برمیگردد.
هوش مصنوعی: چرا باز به سوی سلطان نرفت، هنگامی که خبر شنید از فخر و عظمت که مانند صدای طبل و علم است؟
هوش مصنوعی: چرا هر صوفی در نور جاودان نتواند همچون ذرهای برقص بیاید تا او را از زوال نجات دهد؟
هوش مصنوعی: این متن به توصیف ویژگیهای مثبت و زیباییهای فردی میپردازد، به گونهای که میگوید کسی با لطافت، خوبی، زیبایی و روحافزایی خود میتواند تاثیر عمیقی بر دیگران بگذارد. این تأثیر میتواند باعث افزایش شادی و روشنایی در زندگی افراد شود، یا برعکس، میتواند منجر به ناراحتی و گمراهی برای کسانی که چنین ویژگیها را درک نمیکنند، شود.
هوش مصنوعی: ای پرنده، با شوق و انرژی به سوی آشیانهات پرواز کن، چرا که اکنون زمان آن رسیده که از قفس رها شوی و دوباره پر و بال بگشایی.
هوش مصنوعی: از آب شور دور شو و به سوی آب زندگی برو. به ریشه وجودت بازگرد و به صفای جانت توجه کن.
هوش مصنوعی: برو، برو؛ تو میروی و ما نیز به زودی به تو میرسیم. ای جان، از این دنیا که جدا میشوی، به آن جهان وصال و اتحاد دست مییابی.
هوش مصنوعی: مانند کودکان، تا چه زمانی باید در این دنیای خاکی به جمعآوری چیزهای بیارزش همچون خاک و سنگ و سفال بپردازیم؟
هوش مصنوعی: بیایید از زمین دور شویم و به آسمان پرواز کنیم، و از دوران کودکی فاصله بگیریم تا به مجالس بزرگمردان بپیوندیم.
هوش مصنوعی: در اینجا به ما میگوید که نباید نادیده بگیریم که جسم خاکی ما چه سرنوشتی خواهد داشت. بهتر است از صورت ظاهری خود فراتر برویم و حقیقت وجود خود را کشف کنیم، چرا که با شکستن ظواهر میتوان به حقیقت دست یافت و آنچه در واقع هستیم را آشکار کنیم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نامه را با دست راستت از هوا بگیر، نه اینکه به اشتباه فکر کنی که این نامه تنها مناسب کودکی است که نمیداند سمت راست او کدام سمت است. در واقع، این اشارهای به عدم آگاهی و ناآگاهی برخی افراد نسبت به موقعیتها و شرایطشان دارد.
هوش مصنوعی: خدا به پیامبر حکمت گفت که از جا برخیز و به مرگ دستور داد که به طمع و زراندوزی توجهی نکند.
هوش مصنوعی: صدایی شنیده میشود که به تو میگوید روح خود را آزاد کن و در عالم غیب غوطهور شو. از درد و رنجهای دنیوی دست بکش و به جای آن به جستوجوی گنجهای معنوی بپرداز.
هوش مصنوعی: همین که تو صدا میکنی و آواز میدهی، نشانهای از سلطنت توست. مهربانی در پاسخ به تو است و تو عالم سوالات هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.