گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۷

 

خرامان می‌روی در دل، چراغ‌افروز جان و تن

زهی چشم‌وچراغ دل، زهی چشمم به تو روشن

زهی دریای پر گوهر، زهی افلاک پر اختر

زهی صحرای پر عبهر، زهی بستان پر سوسن

ز تو اجسام را چَستی، ز تو ارواح را مستی

[...]

۴۳ بیت
مولانا