ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان
ای باغبان هین گوش کن ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف صد بیزبان صد بیزبان
هرگز نباشد بیسبب گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بیدرد دل رخ زعفران رخ زعفران
حاصل درآمد زاغ غم در باغ و می کوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم کو گلستان کو گلستان
کو سوسن و کو نسترن کو سرو و لاله و یاسمن
کو سبزپوشان چمن کو ارغوان کو ارغوان
کو میوهها را دایگان کو شهد و شکر رایگان
خشک است از شیر روان هر شیردان هر شیردان
کو بلبل شیرین فنم کو فاخته کوکوزنم
طاووس خوب چون صنم کو طوطیان کو طوطیان
خورده چو آدم دانهای افتاده از کاشانهای
پریده تاج و حله شان زین افتنان زین افتنان
گلشن چو آدم مستضر هم نوحه گر هم منتظر
چون گفتشان لا تقنطوا ذو الامتنان ذو الامتنان
جمله درختان صف زده جامه سیه ماتم زده
بیبرگ و زار و نوحه گر زان امتحان زان امتحان
ای لک لک و سالار ده آخر جوابی بازده
در قعر رفتی یا شدی بر آسمان بر آسمان
گفتند ای زاغ عدو آن آب بازآید به جو
عالم شود پررنگ و بو همچون جنان همچون جنان
ای زاغ بیهوده سخن سه ماه دیگر صبر کن
تا دررسد کوری تو عید جهان عید جهان
ز آواز اسرافیل ما روشن شود قندیل ما
زنده شویم از مردن آن مهر جان آن مهر جان
تا کی از این انکار و شک کان خوشی بین و نمک
بر چرخ پرخون مردمک بی نردبان بی نردبان
میرد خزان همچو دد بر گور او کوبی لگد
نک صبح دولت می دمد ای پاسبان ای پاسبان
صبحا جهان پرنور کن این هندوان را دور کن
مر دهر را محرور کن افسون بخوان افسون بخوان
ای آفتاب خوش عمل بازآ سوی برج حمل
نی یخ گذار و نی وحل عنبرفشان عنبرفشان
گلزار را پرخنده کن وان مردگان را زنده کن
مر حشر را تابنده کن هین العیان هین العیان
از حبس رسته دانهها ما هم ز کنج خانهها
آورده باغ از غیبها صد ارمغان صد ارمغان
گلشن پر از شاهد شود هم پوستین کاسد شود
زاینده و والد شود دور زمان دور زمان
لک لک بیاید با یدک بر قصر عالی چون فلک
لک لک کنان کالملک لک یا مستعان یا مستعان
بلبل رسد بربط زنان وان فاخته کوکوکنان
مرغان دیگر مطرب بخت جوان بخت جوان
من زین قیامت حاملم گفت زبان را می هلم
می ناید اندیشه دلم اندر زبان اندر زبان
خاموش و بشنو ای پدر از باغ و مرغان نو خبر
پیکان پران آمده از لامکان از لامکان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و روز طبیعت در فصل خزان و اندوهی که به همراه دارد، میپردازد. باغبان به درد و ناله درختان گوش میدهد و از شرایط نابسامان باغ و گلستان نگران است. درختان بیبرگ و بیحیات شدهاند و در جستجوی گل و میوهها هستند. زاغ، به عنوان نماد غم و اندوه، میگوید که باید صبر کرد تا دوباره بهار بیاید و باغ به زندگی بازگردد. همچنین یادآوری میشود که امید همیشه در دل وجود دارد و در نهایت روزی فراخواهد رسید که همه چیز به زندگی و سرسبزی بازگردد. شاعر با دعوت به صبر و امید، به تجدید حیات و شادی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ای باغبان، خزان فرارسیده و برگها و شاخهها به حالتی ناراحت و دردآور درآمدهاند. به حال آنها نگاه کن و نشانههای این تغییر را مشاهده کن.
هوش مصنوعی: ای باغبان، به نالههای درختان گوش کن. آنها در هر سو از دل شکسته و خاموشی خود ناله میکنند و نوحه سر میدهند.
هوش مصنوعی: هیچ کس بیدلیری و غم نمیخندد؛ این اشکها بیدلیل نمیریزند و لب خشک نمیماند. کسی که در دلش درد نداشته باشد، نخواهد توانست به زیباییهای زندگی، مانند رخ زیبای زعفران، توجه کند.
هوش مصنوعی: زاغ غم، میوههای تلخی را در باغ میبیند و با قدمهای آهسته به دنبال خوشیها و گلستانی که در آنجا باشد، میگردد. افسوس که هیچ نشانی از گلستان و زیباییها نمییابد.
هوش مصنوعی: کجا هستند گلهای زیبا مانند سوسن و نسترن؟ کجا درختان بلندی همچون سرو و گلهای خوشبو مانند لاله و یاسمن؟ کجا هستند سبزپوشان چمن زار و گلهای ارغوانی؟
هوش مصنوعی: میوهها کجایند، عسل و شکر هم که بیهزینه هستند؟ همگی خشک شدهاند؛ مثل شیری که از شیرخوارگان گرفته شده و دیگر نمیرسد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به دنبال صداهای زیبا و دلنشین است. او از بلبلانی که نغمههای شیرینی میزنند و فاختههایی که آواز میخوانند یاد میکند. همچنین، به زیبایی طاووس و طوطیان اشاره میکند و در کل به جستجوی زیبایی و هنر در آواز و زبان میپردازد. گویا شاعر در این ابیات احساس تنهایی و نیاز به جاندارانی با صدای دلنشین و زیبا را بیان میکند.
هوش مصنوعی: انسان مانند دانهای است که از محل زندگیاش خارج شده و به خاطر سقوطش، تاج و لباسش را از دست داده است.
هوش مصنوعی: در باغی که آدم به سر میبرد، او هم نوحهگر است و هم انتظار کشنده. وقتی به آنها گفتند که ناامید نشوید، یاریکنندهای با نعمتها نزدیک است.
هوش مصنوعی: تمام درختان به صف ایستادهاند، پوشیده در لباس سیاه و ماتم، بیبرگ و بیحال، همچون نوحهگری غمگین، از آن آزمایش و امتحان.
هوش مصنوعی: ای لک لک، تو که سرور و رهبر فصل پاییزی، آیا پاسخی داری؟ آیا به قعر زمین رفتهای یا در آسمانها پرواز کردهای؟
هوش مصنوعی: گفتند ای زاغ، دشمن آن آب برخواهد گشت و دنیا را پر از رنگ و بو خواهد کرد، مانند بهشت.
هوش مصنوعی: ای زاغ، بیجهت حرف نزن و سه ماه دیگر صبر کن. بعد از آن، زمان نابینایی تو خواهد رسید و آن زمان برای جهان، جشن و سرور خواهد بود.
هوش مصنوعی: با صدای اسرافیل روشن میشود چراغ وجود ما و از مردن آن، دوباره زنده میشویم؛ آن مهر زندگی، آن عشق زندگی.
هوش مصنوعی: به چه مدت میخواهی به انکار و تردید ادامه دهی؟ وقتی که شادی را میتوانی ببینی و تلخیها را تحمل کنی، در حالی که هیچ راه و وسیلهای برای رسیدن به هدف وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمستان به پایان میرسد و در این هنگام میتوان دلی با طراوت و امید به صبح تازه را انتظار داشت. شبیه به اینکه تازگی و حیات دوبارهای در حال نزدیک شدن است. ای پاسبان این دوران نو و تازه، بر تو بشارت میدهم.
هوش مصنوعی: صبح را روشنی بخش و میدان را از وجود هندوان بزدای. گرما و سختی روزگار را کاهش ده و جادو و سحر را بارها تکرار کن.
هوش مصنوعی: ای خورشید نیکوکار، به سوی برج حمل بازگرد. نه یخ را در خود جای ده و نه عطری را پخش کن.
هوش مصنوعی: باغ را شاداب و پر از خنده کن و مردگان را زنده کن، روز قیامت را درخشان و روشن ساز. بشتاب، بشتاب!
هوش مصنوعی: ما از محدودیتها رهایی یافتهایم و مانند دانههایی که از خانههای کوچک خود خارج شدهاند، به باغی پر از هدایای پنهان و ناشناخته آمدهایم.
هوش مصنوعی: در باغ پر از زیباییها، حتی اگر دنیا تغییر کند و مشکلاتی پیش بیاید، زندگی و نوآوری همچنان ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: لکلک به قصر بلند و زیبا میآید، مانند آسمان. این پرنده با زیبایی و شکوه، به ما یادآوری میکند که در مشکلات و چالشها به یاری خداوند نیاز داریم و باید از او کمک بخواهیم.
هوش مصنوعی: بلبل به نغمهخوانی و عشقورزی پرداخته است و در کنار او، فاخته و دیگر پرندگان نیز به آواز خواندن مشغولاند. به نظر میرسد که هر یک از این پرندگان در دنیای خود با توجه به بخت و سرنوشت جوانی خود به سر میبرند.
هوش مصنوعی: من در این روز قیامت، بار سنگینی از خود را احساس میکنم. به زبانم میگویم که حرفهایم به راحتی بیان نمیشوند و افکار دلم در درون زبانم در حال جستوجو هستند.
هوش مصنوعی: ای پدر، سکوت کن و بشنو خبرهای تازهای از باغ و پرندگان. تیرانداز جدیدی از جایی نامعلوم آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان
ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان
چون کرد پیشآهنگ را در زیر محمل ساربان
بر پشت پیشآهنگ شد از خیمه شمع کاروان
آن چون مه ناکاسته چون گلبن پیراسته
همچون بهشت آراسته روشن چو خرم بوستان
صافی تن او نسترن بویا بر او یاسمن
[...]
داری تو ای سرو روان بر لاله و بر ارغوان
از مشک و عنبر صولجان از عشقت ای حور جنان
لا تحترق منی الجنان
لا تبل نفسی بالهوان
ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
در گوش جانم میرسد طبل رحیل از آسمان
نک ساربان برخاسته قطّارها آراسته
از ما حلالی خواسته چه خفتهاید ای کاروان
این بانگها از پیش و پس بانگ رحیل است و جرس
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.