گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳۹

 

ایا گم گشتگان راه و بیراه

شما را باز می‌خواند شهنشاه

همی‌گوید شهنشه کان مایید

صلا ای شهره سرهنگان به درگاه

به درگاه خدای حی قیوم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۰

 

چنین می‌زن دو دستک تا سحرگاه

که در رقص است آن دلدار و دلخواه

همی‌گو آنچ می‌دانم من و تو

ولی پنهان کنش در ذکر الله

فغان کردن ز شیر حق بیاموز

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۰

 

پیش جوش عفو بی‌حد تو شاه

توبه کردن از گناه آمد گناه

بس که گمره را کنی بس جست و جو

گمرهی گشته‌ست فاضلتر ز راه

منطقم را کرد ویران وصف تو

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۰۸

 

چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه

ز ذره ذره شنو لا اله الا الله

چه جای ذره که چون آفتاب جان آمد

ز آفتاب ربودند خود قبا و کلاه

ز آب و گل چو برآمد مه دل آدم وار

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱۸

 

تا روی ترا بدیدم ای بت ناآگاه

سرگشته شدم ز عشق گم کردم راه

روزی شنوی کز غم عشقت ایماه

گویند بشد فلان که انالله

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۲۳

 

در راه یگانگی چه طاعت چه گناه

در کوی خرابات چه درویش چه شاه

رخسار قلندری، چه روشن، چه سیاه

بر کنگره عرش، چه خورشید چه ماه

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳۹

 

گیر ایدل من عنان آن شاهنشاه

امشب بر من قنق شو ای روت چو ماه

ور گوید فردا مشنو زود بگوی

لاحول ولا قوة الا بالله

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴۴

 

من میگویم که گشت بیگاه ایماه

میگوید ماه ناگهانی بیگاه

ماهی که ز خورشید اگر برگردد

در حال شود همچو شب تیره سیاه

مولانا
 

مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات

 

سیر زاهد هر مهی یک روزه راه

سیر عارف هر دمی تا تخت شاه

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶ - بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند

 

آرزو می‌خواه، لیک اندازه خواه

برنتابد کوه را یک برگ کاه

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۹ - فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را

 

مدتی شش سال در هجران شاه

شد وزیر اتباع عیسی را پناه

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر

 

فهم و خاطر تیز کردن نیست راه

جز شکسته می‌نگیرد فضل شاه

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۹ - قصهٔ مکر خرگوش

 

تاکنون فرمان پذیرفتی ز شاه

بعد ازین فرمان رساند بر سپاه

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او

 

می‌شدند این هر دو تا نزدیک چاه

اینت خرگوشی چو آبی زیر کاه

مولانا
 
 
۱
۲
۳
۱۱
sunny dark_mode