گنجور

 
مولانا

چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه

ز ذره ذره شنو لا اله الا الله

چه جای ذره که چون آفتاب جان آمد

ز آفتاب ربودند خود قبا و کلاه

ز آب و گل چو برآمد مه دل آدم وار

صد آفتاب چو یوسف فروشود در چاه

سری ز خاک برآور که کم ز مور نه‌ای

خبر ببر بر موران ز دشت و خرمنگاه

از آن به دانه پوسیده مور قانع شد

که او ز سنبل سرسبز ما نبود آگاه

بگو به مور بهار است و دست و پا داری

چرا ز گور نسازی به سوی صحرا راه

چه جای مور سلیمان درید جامه شوق

مرا مگیر خدا زین مثال‌های تباه

ولی به قد خریدار می‌برند قبا

اگر چه جامه دراز است هست قد کوتاه

بیار قد درازی که تا فروبریم

قبا که پیش درازیش بسکلد زه ماه

خموش کردم از این پس که از خموشی من

جدا شود حق و باطل چنانک دانه ز کاه

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه

اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه

نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدن دوست

ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه

کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت

[...]

فرخی سیستانی

به فرخی و به شادی و شاهی ایران شاه

به مهرگانی بنشست بامداد پگاه

برآن که چون بکند مهرگان به فرخ روز

به جنگ دشمن واژون کشد به سغد سپاه

به مهر ماه ز بهر نشستن و خوردن

[...]

ازرقی هروی

مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه

که با سعادت زهره است و باطراوت ماه

سعادتی که همه در روان گشاید طبع

طراوتی که همه بر خرد ببندد راه

اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

ایا بهار من و عید نیکوان سپاه

چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه

بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام

برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه

میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرست

به سجده اید شما هر دو درگه و بیگاه

چرا دو چشم تو دیبای لعل پوشیدست

اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه

ز راه گمشده را زاهدان به راه آرند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه