سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱
خداوندا از افراط شراب شرب دوشینه
دمادم میرسد جانم به لب چون ساغر صهبا
ز موصول آنچه آوردند دوش امروز با ما خور
که خود خوردن مضر باشد شراب موصلی بی ما
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲
خواجه از فرط بزرگی همچو *** شد که دماغ
لاجرم بهر بزرگان *** نجنباند ز جا
راستی وضع بزرگی*** من دارد که او
چون ببیند کودکی از دور برخیزد به پا
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳
ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم
میگشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا
تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت
بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا
در زمانت ابر میگوید به آواز بلند
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴
یک حدیثم یادگارست از پدر
کای پسر چون حاجتی افتد تو را
همت از صاحب دلی کن التماس
پس به صاحب دولتی بر التجا
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵
دوش چون در تتق غیب بخوابانیدم
این دو هندوی جهاندیده نورانی را
کرکس نفس فرو مانده ز پرواز هوس
خاست شوق طیران بلبل روحانی را
دست دولت در بختم بگشود اندر خواب
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶
خداوندا چنین شهری که از آب و هوا خاکش
زد آتش در درون صد بار آب زندگانی را
به هندو رایگان افتاد ازو بستان به ترکی ده
که هندو قدر نشناسد متاع رایگانی را
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷
هوس مملکت چرا نبود
بعد ازین هر گدا و تونی را
که به جای خلیفه در بغداد
بنشاندند کازرونی را
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸
بر آستان رفیع خدایگان جهان
سپهر کوه و قار آفتاب ابر عطا
ستاره لشکر خورشید رای گردون قدر
سکندر آیت جمشید ملک دارا را
خدایگان سلاطین امیر شیخ حسن
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۹
آصف ثانی رشیدالحق والدین آنکه هست
آسمان عکسی ز روی عالم آرای شما
صاحبا از ماجرای حال خود من شمهای
عرض خواهم داشت بر رای اعلای شما
زان سبب بالای گردون خم شد اندر قدر صدر
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰
به سال هفتصد و هفتاد و پنج گشت خراب
به آب شهر معظم که خاک بر سر آب
دریغ روضه بغداد، آن بهشت آباد
که کرده است خرابش جهان خانه خراب
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱
شنودم که میگفت بشوده به شیخ
که احوال حاجی است در اضطراب
چه من دوش خوابی عجب دیدهام
که سیلی در آمد ز کوه زراب
عمارات حاجی و پالانهاش
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۲
جهان جود و مروت سپهر فضل و کرم
که خاک پای تو را چاکرست آب حیات
ز حزم و عزم تو آن لاف میزنیم دایم
که چون فلک به مسیری و چون زمین به ثبات
به هر زمین که گذشتی ز ابر احسانت
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳
ای خداوندی که پر شد گنبد فیروزه رنگ
گوش تا گوش از صدای کوس فتح و نصرتت
چون خروش نوبتت بشنید گردون گفت من
پیر گشتم نوبت من رفت و آمد نوبتت
دامن آخر زمتان پر شد ز فیض بخششت
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۴
ای عذار تو از آفتاب تا بی یافت
گمان مبر که عذارت در آفتاب بسوخت
ولی چو در رهت افتاد آفتاب به مهر
جمال روی تو را دل بر آفتاب بسوخت
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۵
چشم و چراغ شرع که ذات منورت
از پای تا به سر همه عین سعادت است
قاضی هفت کشور پیروزه رنگ را
از بندگی تو نظر استفادت است
فعل تو سال و مه همه خیرست و مردمی
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۶
ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال
به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست
به هوای چمن خلق تو جان داد به باد
هر نسیمی که از اطراف گلستان برخاست
زان سر زلف بریدند که دردورانت
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۷
به نسب نیست نسبت مردم
هر کسی را به نفس خود شرف است
شرف در به جوهر خویش است
نه ز پاکی جوهر صدف است
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۸
تاج بخش خسروان شاهی کز آب تیغ او
جویبار مملکت پیوسته سبز و خرم است
رای او را زین زر بر پشت صبح اشهب است
قهر او را داغ کین بر ران شام ادهم است
نجم سیار از شهاب تیغ او یک پرتو است
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۹
شهی که شنقر عنقا شکار او را ماه
کلاه گوشه خورشید زنگ زرین است
چو باز سر علمش راهمای گردون دید
به چرخ گفت نظر باز کن که شاهین است
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۰
زهی آصف کز صفاتی کز کفایت
تو را ملک سلیمان در نگین است
چو کلکت دانه مشکین فشاند
هزارش چون عطارد خوشه چین است
قضا با امر و نهیب همعنان است
[...]