گنجور

 
سلمان ساوجی

تاج بخش خسروان شاهی کز آب تیغ او

جویبار مملکت پیوسته سبز و خرم است

رای او را زین زر بر پشت صبح اشهب است

قهر او را داغ کین بر ران شام ادهم است

نجم سیار از شهاب تیغ او یک پرتو است

بحر زخار از ریاض طبع او یک شبنم است

چون بیاض روی خوبان از سواد چین زلف

عکس صبح نصرتش تابان ز شام پرچم است

نوبت کوشش خروش کوس در گوشش بسی

شادی افزاتر ز صوت نغمه زیر و بم است

در علو پایه صدر منصب جمشید را

پیش دست و مسندش دست تواضع بر هم است

دست حکمش تا به صدر قدر باز افکنده‌اند

عدل را انصاف بار افتاده دستی محکم است

چرخ بالا دست گو دارد جهان زیر نگین

روز و شب گردان بر انگشتش بسان خاتم است

خسروا بلقیس ثانی آنکه مهد عصمتش

در جناب قدس بالاتر ز مهد مریم است

کرد در حق من احسانی و تنها حق وی

نیست بر من بلکه بر مجموع اهل عالم است

نایبان یک نیمه زر دادند و زان نیمی برات

بر وجوه تقدمه یعنی که وجهی اقدم است

باز می‌خواهند وجه داده را بعد از دو ماه

کافرم زان وجه اگر باقی مرا یک درهم است

نیست بر من حبه‌ای باقی و در دیوان مرا

مبلغی باقی است باقی رای عالی حاکم است