گنجور

 
سلمان ساوجی

بر آستان رفیع خدایگان جهان

سپهر کوه و قار آفتاب ابر عطا

ستاره لشکر خورشید رای گردون قدر

سکندر آیت جمشید ملک دارا را

خدایگان سلاطین امیر شیخ حسن

که باد کام و مرادش همه روان و روا

کمینه بنده داعی دولتش سلمان

پش از وظیفه ارسال بندگی و دعا

به رسم تذکره در باب حال خویش دو فصل

به عز عرض ضمیر منیر غیب نما

یکی که مدت ده سال می‌رود تا من

درین جناب زبان برگشاده‌ام به ثنا

قوافل دعوات از دل و زبان من اند

رفیق کوکبه صبح و کاروان مسا

ز فاضل صدقات تو بود در دیوان

بنام بنده ازین پیش مباغی مجرا

سه سال شد که از آن کرده‌اند بعضی کم

وزان کمی شده افزون شماتت اعدا

پس از ملازمت ده دوازده ساله

پس از رسالت پنجه قصیده غرا

معایش دگران از فواضل کرمت

زیاده گشت و مراکم چرا شده است اجرا

مرا ز مرحمت خسروانه‌ات اکنون

اشارتی است توقع ز جانب و ز را

که از مواجب من آنچه قطع فرمودند

کشد اضافت مرسوم بنده و قطعا

دگر تغیر و تبدیل ره بدان ندهند

به هیچ وجه و سبب نایبامن استیفا

که تا به دولت شاه از سر فراغ درون

نقود عمر کنم صرف در دعای شما

دوم چو دخل رهی کم شد و زیادت خرج

به خرج بنده نمی‌کرد وجه دخل وفا

قروض شد متراکم ازین سبب بر من

زمانه شد متطاول ازین جهت بر ما

بهد خاک پای تو کز فرط ازدحام عیال

به حال خویشتنم نیست یک زمان پروا

اگر چنانچه مرا کارکی بفرمایید

که وجه قرض توان کرد ازان قضیه ادا

قضای قرض کنم و ز بلا شوم ایمن

که باد جان و تنت ایمن از قضا و بلا

 
 
 
رودکی

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا

به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

عنصری

دل مرا عجب آید همی ز کار هوا

که مشک‌بوی سلب شد ز مشک‌بوی صبا

ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک

چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا

درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست

[...]

قطران تبریزی

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما

به دلبری دل ما را همی زنی یغما

چو تو نگار دل افروز نیست ‌در خَلُّخ

چو تو سوار سرافراز نیست در یغما

غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه