سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲
کسی که بار غم عشق آن پسر کشدا
زمانه غاشیه دولتش بسر کشدا
کسی مدام چومن بی مدام مست بود
که باده زآن لب شیرین چون شکر کشدا
کسی خورد می وصلش که بی ترش رویی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
مبداء عشق ز جاییست که نیز آنجا را
کسی ندیدست و نداند ازل آن مبدا را
سخن عشق بسی گفته شد و می گویند
کس ازین راه ندانست امد اقصا را
راست چون صورت عنقاست که نقاشانش
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
سوخت عشق تو من شیفته شیدا را
مست برخاسته ای باز نشان غوغا را
کرد در ماتم جان دیده تر و جامه کبود
خشک مغزی دو بادام سیاهت مارا
قاب قوسین دو ابروی تو با تیر مژه
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
چنان عشقش پریشان کرد ما را
که دیگر جمع نتوان کرد ما را
سپاه صبر ما بشکست چون او
بغمزه تیر باران کرد ما را
حدیث عاشقی با او بگفتیم
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
ای بر گل روی تو حسد باغ ارم را
بت کیست که سجده نکند چون تو صنم را
خورشید نهد غاشیه حکم تو بر دوش
در موکب حسنت مه استاره حشم را
در جیب چمن باد صبا مشک فشاند
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
کفر عشقت می کند منع از مسلمانی مرا
بند زلفت می کند جمع از پریشانی مرا
آن صفا کز کفر عشقت در دلم تأثیر کرد
هرگز آن حاصل نیاید زین مسلمانی مرا
پادشاه عشق اسیرم کرد و گفتا بعد ازین
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
ترا من دوست میدارم چو بلبل مر گلستان را
مرا دشمن چرا داری چو کودک مر دبستان را
چو کردم یک نظر در تو دلم شد مهربان بر تو
مسخر گشت بیلشکر ولایت چون تو سلطان را
به خوبی خوبرویان را اگر وصفی کند شاعر
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
پیغام روی تو چو ببردند ماه [را]
مه گفت من رعیتم آن پادشاه را
خالت محیط مرکز لطفست و، روشنست
کین نقطه نیست دایرهٔ روی ماه را
بهر سپید رویی حسنت نهادهاند
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
پیغام روی تو چو ببردند ماه (را)
مه گفت من رعیتم آن پادشاه را
خالت محیط مرکز لطفست و روشنست
کین نقطه نیست دایره روی ماه را
به هر سپید رویی حسنت نهادهاند
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
ایا چوحسن بمعنی نکو بصورت خوب
وصال تست مرا همچو عافیت مطلوب
شهید عشق تو بعد از اجل چو جان زنده
گدای کوی تو نزد همه چو زر محبوب
چو جان حدیث تو شیرین ولیک شورانگیز
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
اختر از خدمت قمر دور است
مگس از صحبت شکر دور است
ما از آن بارگاه محرومیم
تشنه مسکین از آبخور دور است
پای من از زمین درگه او
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
بداد باز مراصحبت نگاری دست
وگرچه داشته بودم زعشق باری دست
چنین نگار که امروز دست داد مرا
نمی دهد دگران را بروزگاری دست
میسرم شد ناگاه صحبت یاری
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
هان ای نسیم صبح که بویت معطرست
همراه با تو خاک سر کوی دلبرست
منشور نیکویی ز در او همی دهند
سلطان ماه را که زاستاره لشکرست
کس دید صورتی که نکوتر زروی اوست؟
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
اختر ازخدمت قمر دورست
مگس از صحبت شکر دورست
ما ز درگاه دوست محرومیم
تشنه مسکین از آبخور دورست
پای ما از زین حضرت او
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
جانا بیا که مرا جان دریغ نیست
عید منی مرا زتو قربان دریغ نیست
هرگز بصدر دل نرسد دوستی جان
آنرا که از محبت تو جان دریغ نیست
هر چیز کآن من بود ای جان اگر منم
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵
ای زروی تو مه و خور را مدد
از ازل دوران حسنت تا ابد
حسن را از عاشقان باشد کمال
پادشاه از لشکری دارد مدد
در کتاب ما نمی گنجد حروف
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
حق که این روی دلستان بتو داد
پادشاهی نیکوان بتو داد
در جهان هرچه می خوهی می کن
که جهان آفرین جهان بتو داد
در جهان نیکوان بسی بودند
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰
کسی کز دل سخن گوید دمش چون جان اثر دارد
بپرس از وی که صاحب دل زعلم جان خبر دارد
ازآن معدن طلب کن زر که باشد اندرو وجوهر
گل ومیوه زشاخی جو که برگ سبز وتر دارد
تو هر صورت نمایی را مدان از اهل این معنی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
دلبرا اندوه عشقت شادی جان آورد
بهر بیماری دل درد تو درمان آورد
هر نفس در کوی عشقت روی یوسف حسن تو
صدچو من یعقوب را در بیت احزان آورد
سالها محزون نشینیم از پی آن تا بشیر
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰
مه و خورشید اگرچه رخ نیکو دارند
پیش آن روی نکو صورت بر دیوارند
گل رخسار ترا میوه جمال و حسنست
وین نکویان همه بی میوه چو اسپیدارند
آیت محکم این سوره تویی و دگران
[...]