گنجور

 
سیف فرغانی

مه و خورشید اگرچه رخ نیکو دارند

پیش آن روی نکو صورت بر دیوارند

گل رخسار ترا میوه جمال و حسنست

وین نکویان همه بی میوه چو اسپیدارند

آیت محکم این سوره تویی و دگران

چون حروفند و ندانم که چه معنی دارند

حلقه زلف ترا هست بسی دل دربند

بهر زنجیر تو دیوانه چومن بسیارند

دی یکی گفت که عشاق بنزد معشوق

راست چون در دل دین دار چو دنیا دارند

گفتم ایشان را چون چشم همی دارد دوست

می نبینی که چو چشمش همگان بیمارند

حذر از دیده مردم که ترا ومارا

مردم دیده چو نیکو نگری اغیارند

شاید ار بر سر کوی تو بخسبند بروز

که چو سگ بر در وبام تو بشب بیدارند

در ره خدمت اگر مال خوهی در بازند

وز سر رغبت اگر جان طلبی بسپارند

پاس امر تو چو روزه است ببایدشان داشت

کار عشقت چو نمازست چرا نگزارند

از گل وخار نگوییم که عشاقت را

خارها جمله گل اندر ره وگلها خارند

گر چونرگس همه چشمند نبینند ترا

کور بختان که بر آیینه خود زنگارند

نگذارم که زمن فوت شود همچو نفس

گرمرا باتو بیکجا نفسی بگذارند

گرچه در خدمت تو عمر بپایان نرسد

عمر آنست که با دوست بپایان آرند

سیف فرغانی هرکس که درین کار افتاد

کار او دارد وچون تو دگران بی کارند

 
 
 
مولانا

هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند

که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند

دو سه رندند که هُشیارْ دل و سَرمستند

که فَلَک را به یکی عربده در چرخ آرند

سَر دَهانند که تا سَر ندهی سِرّ ندهند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

پیش رویت دگران صورت بر دیوارند

نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند

تا گل روی تو دیدم همه گل‌ها خارند

تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند

آن که گویند به عمری شب قدری باشد

[...]

کمال خجندی

عاشقان طالب و صاحب نظران در کارند

عاقلان بیخبر و بیخبران هشیارند

خفته صبح ازل رفت پس پرده خواب

تا شبانگاه ابد زنده دلان بیدارند

موسی از طور تجلی ارنی گفت و گذشت

[...]

ناصر بخارایی

باده نوشان که چو من معتکف خمارند

وقت آن است که خاطر به چمن بسپارند

ابر می‌گرید و مرغان چمن می‌زارند

هوس سرو و گل، آن‌ها که چو ناصر دارند

قاسم انوار

اندرین دور، که مستان طریقت خوارند

گرچه خوارند ولی خوشدل وبرخوردارند

طرفه حالیست که مستان طریقت مادام

باده از جام بریزند ولی کج دارند

هر که در راه طریقت بفنایی نرسید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه