سوخت عشق تو من شیفته شیدا را
مست برخاسته ای باز نشان غوغا را
کرد در ماتم جان دیده تر و جامه کبود
خشک مغزی دو بادام سیاهت مارا
قاب قوسین دو ابروی تو با تیر مژه
دور باشی است عجب قربت او ادنی را
چون ازآن روی کسی دور کند عاشق را؟
چون ز خورشید کسی منع کند حربا را؟
لب شیرین ترا زحمت دندان رهی
ناگزیر است چو ابرام مگس حلوا را
شد محقق که بسان الف نسخ قدیست
پست با قامت تو سرو سهی بالا را
باغ را تحفه ز خاک قدم خویش فرست
تا صبا سرمه کشد نرگس نابینا را
توز عشق تو اگر نامیه را روح دهی
بزبان آورد او سوسن ناگویا را
در دل بنده چو سودای کسی رخت نهد
بشکند عشق تو هنگامه آن سودا را
عشق تمغای سیه کرد مرا بر رخ زرد
تا بخون آل کند چشم من آن تمغا را
رسن زلف تو در گردن جانم افتاد
عاقبت مار کشد مردم مار افسا را
گفتم ای چشم باشکم مددی کن سوی دل
رو بپنهان بکش آن آتش ناپیدا را
موج برخاسته را جوش فرو بنشاند
ابر کز قطره خود آب زند دریا را
روز وصل توکه احیای من کشته کند؟
ای تو جان داده بلب مرده بویحیی را
رستخیزی بشود گر تو برای دل من
وقت تعیین کنی آن طامة الکبری را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عمیق عاشقانه و عذابی میپردازد که شاعر از عشق معشوق خود تجربه میکند. شاعر به عشق خود به عنوان سوخت و انگیزهای برای زندگیاش اشاره میکند و از احساس شیدایی، مستی و غم ناشی از دوری معشوق صحبت میکند. او به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر روح و جسمش مینگرد، و همچنین به عواقب تلخ عشق، مانند غم و رنج، اشاره میکند. در نهایت، شاعر به امید وصال و تجدید حیات از طریق عشق میاندیشد و آرزو دارد که عشقش چنان نیرویی داشته باشد که بتواند تمامی دردها و مشکلاتش را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: عشق تو مرا مثل شیدایی مست کرده است و دوباره به یادآور غوغای عشق میافتم.
هوش مصنوعی: در حالتی که به سوگواری پرداختهام، چشمانم پر از اشک شده و لباسهایم را به رنگ اندوه درآوردهام. تو مانند دو بادام سیاه، در ذهن و قلب من جای داری.
هوش مصنوعی: دو ابروی تو مانند قابی ست که تیر مژهات دور آن را احاطه کرده است، و چه شگفتانگیز است نزدیکی به کسی که این نزدیکترین مقام را دارد.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است کسی بتواند عاشق را از محبوبش دور کند؟ همانطور که هیچکس نمیتواند حرّبای (که نوعی گیاه است) را از تابش خورشید دور سازد.
هوش مصنوعی: برای اینکه از شیرینی لب شما لذت ببرم، ناچارم دندانهایم را به کار ببرم، مانند مگسی که برای به دست آوردن حلوا باید تلاش کند.
هوش مصنوعی: به حقیقت رسید که تو مانند الف برتری به قد و قامت زیبای خود، سرو بلند و خوشریختی را تحتالشعاع قرار دادهای.
هوش مصنوعی: باغ را با خاک قدم خود هدیه کن تا نسیم، نرگس نابینا را زیبا و دلنشین کند.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو به یک نامی جان ببخشد، آن زمان سوسن ساکت نیز سخن خواهد گفت.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق تو به دل من وارد میشود، دیگر هیچ شوق و آرزوی دیگری در آن جا نخواهد ماند و عشق تو همه آن آرزوها را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که بر چهرهام نشانهای سیاه بماند و رنگ صورتم زرد شود، تا چشمانم آن نشانه را با خون رنگین کنند.
هوش مصنوعی: زلف تو مثل ریسمانی بر گردن جانم پیچیده است و در نهایت، این عشق و وابستگی میتواند مانند ماری خطرناک برای انسان باشد.
هوش مصنوعی: به چشمانت گفتم که ای یاریدهندهام، به دل من نگاهی بینداز و آن شعلهی پنهانی را که در جانم میسوزد، خاموش کن.
هوش مصنوعی: ابر به واسطه قطرههای خود، نیرو و جوش موجهای دریا را آرام میکند.
هوش مصنوعی: روز وصال تو چه زمانی خواهد بود که باعث احیای من که مردهام، شود؟ ای کسی که جان خود را به عشق بلبلی دادهای که به یاد حیات و زندگی است.
هوش مصنوعی: اگر تو برای دل من زمانی مشخص کنی، زنده شدن دوبارهای خواهد بود که بزرگترین تحول است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مبداء عشق ز جاییست که نیز آنجا را
کسی ندیدست و نداند ازل آن مبدا را
سخن عشق بسی گفته شد و می گویند
کس ازین راه ندانست امد اقصا را
راست چون صورت عنقاست که نقاشانش
[...]
طاقت درد تو زین بیش ندارم بارا
چاره ای کن به نظر درد دل شیدا را
هوس روی توأم کرد پریشان احوال
زلفت انداخت مگر در دل من سودا را
هر کسی را ز لبت لذت جان حاصل شد
[...]
شد سحر قاید اقبال من شیدا را
آتش انس من جانب طور نارا
ای خوش آن آتش رخشنده کز آیینه صبح
می برد شعله آن رنگ شب یلدا را
گر نیابم ز سر کوی تو در کعبه نشان
[...]
نیست در دیده ما منزلتی دنیا را
ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند
مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
مردمی را نشود هیچ حجابی مانع
[...]
مانع گریه نشد چشم مرا دیدن تو
تاب خورشید کجا خشک کند دریا را
پرده بر داغ کشم چون روم از شهر برون
بر دل لاله چرا تنگ کنم صحرا را
کی به سودای دلم سلسله مویی برخاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.