مبداء عشق ز جاییست که نیز آنجا را
کسی ندیدست و نداند ازل آن مبدا را
سخن عشق بسی گفته شد و می گویند
کس ازین راه ندانست امد اقصا را
راست چون صورت عنقاست که نقاشانش
می نگارند و ندیدست کسی عنقا را
پایه عشق بلندست و ز سربازان هیچ
کس نیاورد بزیر قدم آن بالا را
گر تو از خود بدر آیی هم از اینجا که تویی
سیر ناکرده ببینی افق اعلا را
قلم عشق کند درج بنسخ کونین
در خط علم تو مجموعه ما او حی را
در کتب می نگری،راه رو و کاری کن
کآینه حسن نبخشد رخ نازیبا را
گر زاغیار دلت سرد شود، جان بخشی
نفس گرم تو تعلیم کند عیسی را
هر چه در قبضه الاست ز اعیان وجود
لقمه یی ساز از آن بهر دهان لا را
ترک دنیا کن اگر قربت جانان خواهی
که به عیسی نرساند سم خر ترسا را
کشته عشق شو ای زنده که هرگز چون جان
مرگ ممکن نبود کشته آن هیجا را
دست ازین جیب برون آر که آل فرعون
نتوانند سیه کرد ید بیضا را
تا تو در گوش دل خویش کنی کردستند
پر ز لؤلوی معانی صدف اسما را
ای جدل پیشه شفای خود ازین قانون ساز
کین اشارات نباشد پسر سینا را
سیف فرغانی رو وصف ره عشق مکن
چون بپیمانه کسی کیل کند دریا را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری عمیق درباره عشق و مبدا آن است. شاعر بیان میکند که عشق از جایی ناشناخته و نامعلوم سرچشمه میگیرد که هیچکس آن را ندیده و نمیداند. در ادامه، به توصیف سختیهای درک و تجربه عشق میپردازد و میگوید که عشق همچون پرندهای افسانهای مانند عنقا، قابل مشاهده نیست.
شاعر به خواننده توصیه میکند که با ترک دنیای مادی و خود را از محدودیتها آزاد کردن، به حقیقت عشق نزدیک شود. او همچنین اشاره میکند که عشق به روح و جان آدمی زندگی میبخشد و چارهساز است. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که عشق نیاز به تلاش و جستجوی عمیق دارد تا بتواند به معنای واقعی خود دست یابد.
این شعر به نوعی اشاره به سیر و سلوک در مسیر عشق و معنویت دارد و خواننده را تشویق به درک عمیقتری از عشق میکند.
هوش مصنوعی: منبع عشق از جایی آغاز میشود که هیچکس آن را ندیده و هیچکس از آغازش خبر ندارد.
هوش مصنوعی: در مورد عشق، صحبتهای زیادی شده و گفته میشود که هیچکس به درستی از این مسیر به دورترها نرفته و آن را درک نکرده است.
هوش مصنوعی: واقعیت مانند شکل مرغ حقیقی است که تنها نقاشان آن را تصویر میکنند و هیچکس تا به حال آن مرغ حقیقی را ندیده است.
هوش مصنوعی: عشق دارای پایهای بلند و والا است و هیچکس از سربازان نمیتواند به آن دست یابد یا آن را پایین بیاورد.
هوش مصنوعی: اگر تو بتوانی از خود خارج شوی، میتوانی افقهای بالا و عمیقتری را ببینی، حتی در همین جایی که هستی.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این مطلب میپردازد که عشق، مانند قلمی است که در نوشتههای جهان و علم، نقش و اثر خود را حک میکند. در واقع، عشق به عنوان نیرویی بالاتر و عمیقتر، میتواند به طور مثبتی بر تمام موجودات و داناییها تأثیر بگذارد و ارتباطی عمیق با حقیقت وجودی را برقرار کند.
هوش مصنوعی: در کتابها تأمل کن و به راهی برو که آینه زیبایی صورتهای نازیبا را نشان ندهد.
هوش مصنوعی: اگر دل تو از زاغیار سرد شود، نفس گرم تو میتواند به عیسی جان ببخشید و او را آموزش دهد.
هوش مصنوعی: هر چیزی از واقعیت وجود را که در دست داری، به گونهای آماده کن تا در خوراک جان تو قرار گیرد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به محبوب حقیقی خود نزدیک شوی، از دنیا و مادیات فاصله بگیر. چرا که حتی یک سم از الاغی که به عیسی مربوط است، نمیتواند تو را به آن محبوب برساند.
هوش مصنوعی: به عشق جان بسپار، ای زنده، زیرا که مرگ در حقیقت هرگز مانند جان نمیتواند وجود داشته باشد. در آنجا که عشق بیفتد، به این شکل کشته میشود.
هوش مصنوعی: دستت را از این جیب بیرون بیاور، زیرا فرزندان فرعون نمیتوانند نورانیت و تواناییهای خاص تو را بپوشانند یا خاموش کنند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که تو در عمق دل خود به پرورش و پرورش معانی غنی و ارزشمند میپردازی، همانند صدفی که لؤلؤهایی زیبا را درون خود جای میدهد.
هوش مصنوعی: این صحبت به این نکته اشاره دارد که برای حل مشکلات و بهبودی، نباید تنها به قوانین و جدلها متکی بود. بلکه باید به نشانهها و تجربیات دیگران توجه کرد، به ویژه به دانش و اندیشههای بزرگانی همچون ابن سینا. در واقع، باید از روشهای تجربی و غیرتجربی برای رسیدن به پاسخها و راهحلها استفاده کرد.
هوش مصنوعی: عشق را نمیتوان با توصیف کردن آشکار کرد، زیرا مانند این میماند که بخواهی دریا را با پیمانه اندازهگیری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوخت عشق تو من شیفته شیدا را
مست برخاسته ای باز نشان غوغا را
کرد در ماتم جان دیده تر و جامه کبود
خشک مغزی دو بادام سیاهت مارا
قاب قوسین دو ابروی تو با تیر مژه
[...]
طاقت درد تو زین بیش ندارم بارا
چاره ای کن به نظر درد دل شیدا را
هوس روی توأم کرد پریشان احوال
زلفت انداخت مگر در دل من سودا را
هر کسی را ز لبت لذت جان حاصل شد
[...]
شد سحر قاید اقبال من شیدا را
آتش انس من جانب طور نارا
ای خوش آن آتش رخشنده کز آیینه صبح
می برد شعله آن رنگ شب یلدا را
گر نیابم ز سر کوی تو در کعبه نشان
[...]
نیست در دیده ما منزلتی دنیا را
ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند
مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
مردمی را نشود هیچ حجابی مانع
[...]
مانع گریه نشد چشم مرا دیدن تو
تاب خورشید کجا خشک کند دریا را
پرده بر داغ کشم چون روم از شهر برون
بر دل لاله چرا تنگ کنم صحرا را
کی به سودای دلم سلسله مویی برخاست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.