سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
چنان به وصل تو میلیست خاطر ما را
که دل به صحبت یوسف کشد زلیخا را
بیا بیا که به شب چون چراغ درخوردست
به روز شمع جمال تو مجلس ما را
ترا به صحبت ما هیچ رغبتی باشد
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱
اگر دلست بجان می خرد هوای ترا
وگر تن است بدل می کشد جفای ترا
بیاد روی تو تازنده ام همی گریم
که آب دیده کشد آتش هوای ترا
کلید هشت بهشت ار بمن دهد رضوان
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
در دل عاشق اگر قدر بود جانان را
نظر آنست که در چشم نیارد جان را
تو اگر عاشقی ای دل نظر از جان برگیر
خود به جان تو نباشد طمعی جانان را
دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
از جمال تو مگر نیست خبر سلطان را
که سوی صورت ملک است نظر سلطان را
بندگی تو ز شغل دو جهان آزادیست
زین چنین مملکتی نیست خبر سلطان را
نگذرد از سر کوی تو چو من گر افتد
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
زهی با صورت خوبت تعلق اهل معنی را
ز نقش روی تو زینت نگارستان دنیی را
درین ویرانه قالب ندارد جانم آرامی
که دل بردی بدان صورت سراسر اهل معنی را
مرا روی تو محبوبست همچون مال قارون را
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
عاشق روی توام از من مپوش آن روی را
پرده بردار از رخ و بر رو میفگن موی را
تا بروز وصل تو چشمش نبیند روی خواب
هر که یک شب همچو من در خواب دید آن روی را
گرد میدان زمین سرگشته گردم همچو گوی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
ای گل روی تو برده رونق گلزارها
در دل غنچه بسی حسن ترا اسرارها
گر بیاد روی تو آبی خورم در وقت مرگ
بی گل از خاک رهی سر بر نیارد خارها
گل که باشد پیش روی تو که او را چون گیاه
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
ای که شاهان جهانند گدایان درت
پادشاهست گدایی که بیابد نظرت
چون توانگر اگرت تحفه نیارم بر در
همچو درویش بیایم بگدایی بدرت
ای برو خوب چو اشکوفه باران دیده
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
تبارک الله از آن روی دلستان که تراست
ز حسن و لطف کسی را نباشد آن که تراست
گمان مبر که شود منقطع بدادن جان
تعلق دل از آن روی دلستان که تراست
بخنده ای بت بادام چشم شیرین لب
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
من میروم و دلم برِ تست
جان نیز ملازم درِ تست
گرچه نبود دلت برِ من
ای دلبر من دلم برِ تست
با بنده اگرچه سر گرانی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
دل چون بجان نظر فگند جای عشق تست
دل جان شود درو چو تمنای عشق تست
سیمرغ وار خود نتوان یافتن نشان
زآن دل که آشیانه عنقای عشق تست
جانم فدای تو که دل مرده رهی
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
روز رخت که غره ماه جمال تست
هر شب مدد کننده بدر کمال تست
هم نظم شعر من خبری از حدیث عشق
هم حسن روی گل اثری از جمال تست
عنقای عقل بنده چو پروانه چراغ
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
طوطی روح که دامش قفس ناسوتست
عندلیبی است که جایش چمن لاهوتست
بشکرهای ملون چو مگس حاجت نیست
طوطیی را که ز خوان ملکوتش قوتست
یوسف عقل ترا نفس تو چون زندانست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
دلم بسلسله زلف یار در بندست
اگر قبول کنی حال من ترا پندست
زبند مهرش چون پای دل شود آزاد
مرا که باسر زلفش هزار پیوندست
بسان لیلی بگشایی وببندی زلف
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
هرچه خواهی کن که برما دست حکمت مطلقست
حق حکم تو زما تسلیم وحکم تو حقست
در ادای حق ودر ادراک حکمتهای تو
نفس کامل ناقص آمد عقل بالغ احمقست
غرقه دریای شوقت از ملایک برترست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
دل تنگم و ز عشق توام بار بر دلست
وز دست تو بسی چو مرا پای در گلست
شیرین تری ز لیلی و در کوی تو بسی
فرهاد جان سپرده و مجنون بی دلست
گر چه ز دوستی تو دیوانه گشته ام
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
تو آن شاهی که سلطانت غلامست
زشاهان جز ترا خدمت حرامست
تو داری ملک وبر سلطان خراجست
توداری حسن وز خورشید نامست
بپیش آفتاب روی تو ماه
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
دلبرا عشق تو نه کار منست
وین که دارم نه اختیار منست
آب چشم من آرزوی توبود
آرزوی تو درکنار منست
آنچه ازلطف ونیکویی درتست
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
دل درو بند که دلدارت اوست
ره او رو که بره یارت اوست
کار اگر بهر دل دوست کنی
بی گمان عاقبت کارت اوست
در نخستین قدم از ره او را
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
دوست سلطان و دل ولایت اوست
خرم آن دل که در حمایت اوست
هر کرا دل بعشق اوست گرو
از ازل تا ابد ولایت اوست
پس نماند ز سابقان در راه
[...]