جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۲ - تنبیه للغافلین و ایقاظ للنائمین
کی تواند ز طبع دیو سرشت
دست بردن به فعل ناخوش زشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۳ - قصه روستایی که درازگوش پیر لنگ پشت ریش به بازار خر فروشان برد، دلال فریاد برداشت که کی می خرد خری جوان روان تندرست، روستایی چون آن بشنید باور داشت و از فروختن درازگوش پشیمان شد
گر کَنندش ز پنجه پنج انگشت
ندهد حبهای برون از مشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۱ - در مذمت آن طایفه شقاوت مال که خود را آل نبی و اهل بیت او شمرند صلی الله علیه و علی آله و سلم: و حال آنکه نباشند. قال صلی الله علیه و سلم: لعن الله الداخل فینا بغیر نسب و الخارج عنا بغیر سبب
میوه بد مذاق تلخ سرشت
چون بود حاصل از درخت بهشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۲ - حکایت بر سبیل تمثیل
گفت باشید اگر به هم هم پشت
بشکند زود پشت خصم درشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۱۷ - اشارة الی معراجه صلی الله علیه و سلم
بر سماوات یک به یک بگذشت
با همه انبیا ملاقی گشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۲۲ - اشارت به آنکه تکفیر اهل قبله جایز نیست
زانکه جمعی ز آل پاک سرشت
هم بشارت رسیدشان به بهشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۲۵ - اشارت به تطایر صحایف
اشقیا را صحیفه ها در مشت
از سوی چپ دهند یا پس پشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۳۱ - اشارت به درجات بهشت و خلود در آن و رؤیت حق سبحانه
درجات بهشت باشد هشت
که به قول ثقات ثابت گشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۸ - حکایت
بود چون سبحه اش به زخم درشت
خرد به مهره های گردن و پشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۹ - حکایت ذوالنون و ابو یزید قدس الله تعالی سرهما
سر برآور که وقت بیگه گشت
پای در نه که کاروان بگذشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۱ - رجوع به تمامی قصه
خانه ای دید همچو قصر بهشت
پس و پیشش بتان حور سرشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۱ - رجوع به تمامی قصه
بلکه بر خاطر کسی نگذشت
در دل هیچ آفریده نگشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۶ - قصه آن مخنث که از روزن در منظری افتاد و از آنجا در خانه سفلی و از آنجا در سردابه ای و از آنجا در چاهی چون در سردابه افتاد بانگ کرد که ای خداوندان سرای، سرای شما زمین ندارد
عاقبت چرخ جز به خیر نگشت
وآخر کار من به خیر گذشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۲ - حکایت مجنون
چند روزی بر این نسق چو گذشت
بارها در ضمیر لیلی گشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۵ - قصه خواب دیدن علی بن موفق معروف کرخی و بشر حافی و احمد بن حنبل را قدس الله تعالی ارواحهم
دید شخصی لطیف و پاک سرشت
ایستاده به رهگذار بهشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۱ - حیران شدن معتمر در آنکه آن زاری کننده که بود و پشیمان شدن که چرا دنبال آواز نرفت
چون بدین حال یک دو لحظه گذشت
حال آن دل رمیده باز بگشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۳ - باز نمودن عیینه صورت حال خود را پیش معتمر
یافت جنبش ز من به شهد انگشت
کرد شیرینیم به تلخی پشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۷ - مشورت کردن پدر ریا با ریا در خواستگاری کردن وی از برای عیینه
بر مقالاتشان مگردان پشت
رد ایشان مکن به قول درشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۳ - رسیدن شیخ بزرگوار سری سقطی قدس الله تعالی سره به سر وقت تحفه و آگاهی یافتن از حالی وی
به مزارات اهل دل بگذشت
عقده قبض او گشاده نگشت
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۷۲ - حکایت بر سبیل تمثیل
ننمودی به پیش رویش زشت
لاف کافوری ار زدی انگشت