عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا
دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما
بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟
شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰
به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳
ساقی قدحی شراب در دست
آمد ز شراب خانه سرمست
آن توبهٔ نادرست ما را
همچون سر زلف خویش بشکست
از مجلسیان خروش برخاست
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷
از میکده تا چه شور برخاست؟
کاندر همه شهر شور و غوغاست
باری، به نظارهای برون آی
کان روی تو از در تماشاست
پنهان چه شوی؟ که عکس رویت
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹
ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست
خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست
چه سحر کرد ندانم دو چشم جادوی تو؟
که از نظارگیان ناله و فغان برخاست
به تیر غمزه، ازین بیش، خون خلق مریز
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱
شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است
روز اول که دیدمش گفتم:
آنکه روزم سیه کند این است
روی بنمای، تا نظاره کنم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴
با عشق قرار در نگنجد
جز نالهٔ زار در نگنجد
با درد تو دردسر نباشد
با باده خمار در نگنجد
من با تو سزد که در نگنجم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴
بیا، کاین دل سر هجران ندارد
بجز وصلت دگر درمان ندارد
به وصل خود دلم را شاد گردان
که خسته طاقت هجران ندارد
بیا، تا پیش روی تو بمیرم
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷
نگارا، بیتو برگ جان که دارد؟
دل شاد و لب خندان که دارد؟
به امید وصالت میدهم جان
وگرنه طاقت هجران که دارد؟
غم ار ندهد جگر بر خوان وصلت
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹
تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
بسیار شد بلای تو، این نیز بگذرد
عمرم گذشت و یک نفسم بیشتر نماند
خوش باش کز جفای تو، این نیز بگذرد
آیی و بگذری به من و باز ننگری
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳
یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد
کام جان را پرشکر خواهیم کرد
دامن از اغیار در خواهیم چید
سر ز جیب یار بر خواهیم کرد
آفتاب روی او خواهیم دید
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷
من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟
نگوید: چون شد آخر آن دل بیمار چتوان کرد؟
تنم از رنج بگدازد، دلم از غم به جان آرد
چنین است، ای مسلمانان مرا غمخوار چتوان کرد؟
ز داروخانهٔ لطفش چو دارو جان نمییابد
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴
آن را که غمت ز در براند
بختش همه دربدر دواند
وآن را که عنایت تو ره داد
جز بر در تو رهی نداند
وآن را که قبول عشقت افتاد
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹
نگارا، جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصری شنیدی؟
تو را خوبی دو چندان آفریدند
ز باغ عارضت یک گل بچیدند
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰
اگر شکسته دلانت هزار جان دارند
به خدمت تو کمر بسته بر میان دارند
شدند حلقه به گوش تو را چو حلقه به گوش
چه خوش دلند که مثل تو دلستان دارند
کسان که وصل تو یک دم به نقد یافتهاند
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱
چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند
بسا که بر دلم از غمزه ترکتاز کند
مرا مکش، که نیاز منت بکار آید
چو من نمانم حسن تو با که ناز کند؟
مرا به دست سر زلف خویش باز مده
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲
باز دلم عیش و طرب میکند
هیچ ندانم چه سبب میکند؟
از می عشق تو مگر مست شد
کین همه شادی و طرب میکند؟
تا سر زلف تو پریشان بدید
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲
زان پیش که دل ز جان برآید
جان از تن ناتوان برآید
بنمای جمال، تا دهم جان
کان سود بر این زیان برآید
ای کاش به جان برآمدی کار
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳
آخر این تیره شب هجر به پایان آید
آخر این درد مرا نوبت درمان آید
چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟
آخر این گردش ما نیز به پایان آید
آخر این بخت من از خواب درآید سحری
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵
صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار میآید
که بوی او شفای جان هر بیمار میآید
نسیم او مگر در باغ جلوه میدهد گل را
که آواز خوش بلبل ز هر سو زار میآید
مگر از زلف دلدارم صبا بویی به باغ آورد
[...]