گنجور

 
عراقی

نگارا، بی‌تو برگ جان که دارد؟

دل شاد و لب خندان که دارد؟

به امید وصالت می‌دهم جان

وگرنه طاقت هجران که دارد؟

غم ار ندهد جگر بر خوان وصلت

دل درویش را مهمان که دارد؟

نیاید جز خیالت در دل من

بجز یوسف سر زندان که دارد؟

مرا با تو خوش آید خلد، ورنه

غم حور و سر رضوان که دارد؟

همه کس می کند دعوی عشقت

ولی با درد بی درمان که دارد ؟

غمت هر لحظه جانی خواهد از من

چه انصاف است؟ چندین جان که دارد؟

مرا گویند: فردا روز وصل است

وگرنه طاقت هجران که دارد؟

نشان عشق می‌جویی، عراقی

ببین تا چشم خون افشان که دارد؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عراقی

نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟

سر کفر و غم ایمان که دارد؟

اگر عشق تو خون من نریزد

غمت را هر شبی مهمان که دارد؟

دل من با خیالت دوش می‌گفت:

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

هوای درد بی درمان که دارد

سر سودای بی سامان که دارد

رفیق راه بی پایان که جوید

خیال مجلس جانان که دارد

همه کس طالب آنند و ما هم

[...]

اسیر شهرستانی

تغافل در نگه پنهان که دارد

تبسم زیر لب خندان که دارد

ز مژگان می نویسم سطر اشکی

سواد نسخه طوفان که دارد

دل صد پاره دارم در گریبان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اسیر شهرستانی
رضاقلی خان هدایت

غمت هر لحظه جانی خواهد ازمن

چه انصاف است چندین جان که دارد

نشان عشق می‌خواهی عراقی

ببین تا چشمِ خون افشان که دارد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه