گنجور

 
۱
۲
۳
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳

 

این حادثه بین که زاد ما را

وین واقعه کاوفتاد ما را

آن یار، که در میان جان است

بر گوشهٔ دل نهاد ما را

در خانهٔ ما نمی‌نهد پای

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹

 

دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات

فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات

از خانقاه رفته، در میکده نشسته

صد سجده کرده هر دم در پیش عزی و لات

در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳

 

کی ببینم چهرهٔ زیبای دوست؟

کی ببوسم لعل شکرخای دوست؟

کی درآویزم به دام زلف یار؟

کی نهم یک لحظه سر بر پای دوست؟

کی برافشانم به روی دوست جان؟

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

آه، به یک‌بارگی یار کم ما گرفت!

چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت

بر دل ما گه گهی، داشت خیالی گذر

نیز خیالش کنون ترک دل ما گرفت

دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دل

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

باز دل از در تو دور افتاد

در کف صد بلا صبور افتاد

نیک نزدیک بود بر در تو

تا چه بد کرد کز تو دور افتاد

یا حسد برد دشمن بد دل

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

بنمای به من رویت، یارات نمی‌افتد

آری چه توان کردن؟ با مات نمی‌افتد

گیرم که نمی‌افتد با وصل منت رایی

با جور و جفا، باری، هم‌رات نمی‌افتد؟

می‌افتدت این یک دم کایی براین پر غم

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹

 

در حلقهٔ فقیران قیصر چه کار دارد؟

در دست بحر نوشان ساغر چه کار دارد؟

در راه عشقبازان زین حرف‌ها چه خیزد؟

در مجلس خموشان منبر چه کار دارد؟

جایی که عاشقان را درس حیات باشد

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰

 

بیا بیا، که نسیم بهار می‌گذرد

بیا، که گل ز رخت شرمسار می‌گذرد

بیا، که وقت بهار است و موسم شادی

مدار منتظرم، وقت کار می‌گذرد

ز راه لطف به صحرا خرام یک نفسی

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵

 

روی ننمود یار چتوان کرد

نیست تدبیر کار، چتوان کرد؟

بر درش هر چه داشتم بردم

نپذیرفت یار، چتوان کرد؟

از گل روی یار قسم دلم

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴

 

تا بر قرار حسنی دل بی‌قرار باشد

تا روی تو نبینم جان سوگوار باشد

تا پیش تو نمیرد جانم نگیرد آرام

تا بوی تو نیابد دل بی‌قرار باشد

جانا، ز عشق رویت جانم رسید بر لب

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰

 

غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد

خوشی درو بنگر، کز ره دراز آمد

به لطف، کار دل مستمند خسته بساز

که خستگان را لطف تو در کار، ساز آمد

چه باشد ار بنوازی نیازمندی را؟

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳

 

آشکارا نهان کنم تا چند؟

دوست می‌دارمت به بانگ بلند

دلم از جان نخست دست بشست

بعد از آن دیده بر رخت افکند

عاشقان تو نیک معذورند

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵

 

این درد مرا دوا که داند؟

وین نامهٔ اندهم که خواند؟

جز لطف توام که دست گیرد؟

جز رحمت تو که‌ام رهاند؟

بنمای رخت به دردمندی

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴

 

صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می‌آید

که بوی او شفای جان هر بیمار می‌آید

نسیم خوش مگر از باغ جلوه می‌دهد گل را

که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار می‌آید

بیا در گلشن ای بی‌دل، به بوی گل برافشان جان

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰

 

بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش

ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش

سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم

به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش

سخن دهان تنگش بود ار چه خوش، ولیکن

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵

 

حبذا عشق و حبذا عشاق

حبذا ذکر دوست را عشاق

حبذا آن زمان که پردهٔ عشق

بیخود از سر کنند با عشاق

نبرند از وفا طمع هرگز

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷

 

بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک

درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک

هزار دل کنی از غم خراب و نندیشی

هزار جان به لب آری، ز کس نداری باک

کدام دل که ز جور تو دست بر سر نیست؟

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱

 

در جام جهان نمای اول

شد نقش همه جهان ممثل

خورشید وجود بر جهان تافت

گشت آن همه نقش‌ها مشکل

یک روی و هزار آینه بیش

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹

 

کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم

بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم

بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن

تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟

چگونه باشد در دام مانده حیران صید

[...]

۸ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

من که هر لحظه زار می‌گریم

از غم روزگار می‌گریم

دلبری بود در کنار مرا

کرد از من کنار، می‌گریم

از غم غمگسار می‌نالم

[...]

۸ بیت
عراقی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۳