آه، به یکبارگی یار کم ما گرفت!
چون دل ما تنگ دید خانه دگر جا گرفت
بر دل ما گه گهی، داشت خیالی گذر
نیز خیالش کنون ترک دل ما گرفت
دل به غمش بود شاد، رفت غمش هم ز دل
غم چه کند در دلی کان همه سودا گرفت؟
دیدهٔ گریان مگر بر جگر آبی زند؟
کاتش سودای او در دل شیدا گرفت
خوش سخنی داشتم، با دل پردرد خویش
لشکر هجران بتاخت در سر من تا گرفت
دین و دل و هوش من هر سه به تاراج برد
جان و تن و هرچه بود جمله به یغما گرفت
هجر مگر در جهان هیچ کسی را نیافت
کز همه واماندهای، هیچکسی را گرفت
هیچ کسی در جهان یار عراقی نشد
لاجرمش عشق یار، بیکس و تنها گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیتها حسرت و اندوهی عمیق را از فقدان معشوق تجربه میکند. احساس میکند که معشوق ناگهان او را ترک کرده و خانهای دیگر را برگزیده است. دلش به خاطر خاطرات و خیالات معشوق تنگ شده و غم او را از درون آزار میدهد. شاعر احساس میکند که در این دنیا هیچکس از درد جدایی و هجر بینصیب نیست و عشق او به معشوق عراقی، مانند باری سنگین، او را به تنهایی و اندوه میاندازد. او در نهایت میبیند که همه چیزش را در این عشق از دست داده است و از مشکلات روحی ناشی از جدایی رنج میبرد.
هوش مصنوعی: ناگهان محبوب ما را از دست دادیم! زیرا وقتی دید دل ما تنگ است، به جای دیگری رفت.
هوش مصنوعی: گاهی بر دل ما خیالی میگذشت، اما اکنون آن خیال دیگر دل ما را رها کرده است.
هوش مصنوعی: دل به خاطر غم او شاد بود، اما حالا که غم او هم از دل رفته، دل چه کند در حالی که پر از خیال و اندیشه است؟
هوش مصنوعی: آیا چشمان گریان میتوانند بر دل درد کشیده آبی بزنند؟ آتش عشق او در دل عاشق روشن شد.
هوش مصنوعی: من از زیبایی کلامم با دل پر درد خودم به جنگ خاطرات تلخ جدایی رفتهام و این غم همچنان در ذهنم باقی مانده است.
هوش مصنوعی: زندگی و احساسات و عقل من همه در معرض خطر قرار گرفت و همه چیزهایی که داشتم، از جان و تن گرفته تا دیگر داراییها، به غارت رفتند.
هوش مصنوعی: درد فراق و دوری از کسی، در این دنیا هیچکس را نیافتم که مانند من در حسرت و انتظار باقی مانده باشد و هیچکسی نتوانسته است به من کمک کند.
هوش مصنوعی: هیچکس در جهان مانند یار عراقی پیدا نشد و به همین خاطر عشق او باعث شد که فردی بیکس و تنها شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا دلم از زلف یار مایه سودا گرفت
همچو صبا دست زد دامن صحرا گرفت
معنی ام الکتاب صورت زیبا گرفت
نسخۀ فصل الخطاب منطق گویا گرفت
منطق معجز مآب عرصۀ دنیا گرفت
جمال عزت، نقاب ز روی والا گرفت
همت ستار اگر عرصهٔ دنیا گرفت
فر سپهدار نیز اوج ثریا گرفت
کار مساواتیان یکسره بالا گرفت
مجلسِ رفتهبهباد بارِ دگر پا گرفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.