بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش
ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش
سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم
به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش
سخن دهان تنگش بود ار چه خوش، ولیکن
نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
چون نبات میگدازم، همه شب، در آب دیده
به امید آنکه یابم شکر از دهان تنگش
بروم، ز چشم مستش نظری تمام گیرم
که بدان نظر ببینم رخ خوب لاله رنگش
چو کمان ابروانش فکند خدنگ غمزه
چه کنم که جان نسازم سپر از پی خدنگش؟
زلبش عتاب، یارب، چه خوش است!صلح اوخود
بنگر چگونه باشد؟ چو چنین خوش است جنگش
دلم آینه است و در وی رخ او نمینماید
نفسی بزن، عراقی، بزدا به ناله زنگش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت یک معشوق اشاره دارد و احساسات عاشقانه و آرزوهای شاعر را برای رسیدن به او بیان میکند. شاعر از زلف مشکین و لبهای سرخ معشوق سخن میگوید و آرزو دارد که با او دیدار کند و از زیباییاش لذت ببرد. او از حسرت و درد ناشی از دوری از محبوب مینالد و به شدت تحت تأثیر چشمان دلربای او قرار گرفته است. همچنین، شاعر به شوق و درد عشق و زیباییهای معشوق اشاره میکند و در نهایت، از خواننده میخواهد که به او کلمهای بگوید تا او بتواند حالش را بهتر کند. شعر در مجموع از عشق، زیبایی و حسرت پر است.
هوش مصنوعی: اگر روزی بتوانم با زیبایی او روبرو شوم، هرگز اجازه نخواهم داد که موهای خوشبو و سیاهش را از دست بدهم، حتی اگر به زحمت بیفتم تا او را به چنگ بیاورم.
هوش مصنوعی: من موهای او را بغم میزنم و لبهایش را میبوسم، به شرطی که از چشمان بازیگوشش نترسم.
هوش مصنوعی: هرچند که سخن او دلنشین و زیباست، اما به هر زبانی نمیتوان فهمید و بیان کرد.
هوش مصنوعی: همانطور که گیاهی در آب ذوب میشود، من نیز همه شب با اشکهایم اینجا هستم و امیدوارم که از دهان باریکش شیرینی را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: میخواهم بروم و از چشم خمارش نگاهی کامل بیندازم، زیرا با آن نگاه میتوانم زیبایی صورتش را که همچون لالهای رنگین است، ببینم.
هوش مصنوعی: وقتی که ابروانش مانند کمان تیر غمزهای را به سمت من پرتاب کردند، چه کار میتوانم بکنم که جانم را به خاطر تیر او سپر نکنم؟
هوش مصنوعی: از لبهای معشوق عتاب و سرزنش چه زیباست! برای صلح و آشتی او خودت ببین که چه حالتی دارد؟ وقتی چنین جذاب است، جنگ و ستیزش نیز دلپذیر است.
هوش مصنوعی: دل من مانند آینهای شفاف است، اما چهره محبوب در آن به خوبی نمایان نمیشود. به من اندکی نفس و حیات ببخش، ای عراقی، تا با نالهام صدای زنگ آن را بزدایی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو به خنده بازیابم اثر دهان تنگش
صدف گهر نماید شکر عقیق رنگش
بکنند رخ به ناخن بگزند لب به دندان
همه ساحران بابل ز دو چشم شوخ و شنگش
اگر از قیاس جان را جگر آهنین نبودی
[...]
نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش
لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او
رخ خوب او نبیند به جز از دو چشم شنگش
لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی
[...]
نبود خلاص ما را ز دو چشم شوخ شنگش
که چو در کرشمه آید گذرد ز جان خدنگش
هوس شکار دارد منم از جهان و جانی
وگرم هزار باشد نبرم یکی ز چنگش
همه را خیال بودی که مگر دهن ندارد
[...]
بر کس نمانده سنگم زد و چشم شوخ و شنگش
سخنم گران به طبعش خردم سبک به سنگش
نظرم درو معطل خبرم درو مأول
نه تصورش به شکلش نه حکایتش به رنگش
به کرشمه های ابرو خبرم دهد وگرنه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.