صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
سوگند خوردهایم بموی تو بارها
تا بگذریم در غمت از اختیارها
گفتم که دل بزلف تو گیرد مگر قرار
زان بیخبر که داده بیاد او قرارها
داند کسی که روزش از آن طره گشته شام
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳
ما را نبود جز بتو امید مراعات
در یاب فقیران خود ای پیر خرابات
هرگز نشد ابروی تو بر حاجت ماخم
تا چشم توان داشتن از غیر بحاجات
هر وعده که دادند بما صومعه داران
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱
جهل بر هم کتاب عقل و دفترای طولانی
که نفزایند از آنها جز که برخامی و نادانی
دلیل فلسفی نامد بکار اثبات واجب را
که ذاتش برتر است از وهم و تخییلات امکانی
نداند عقل کنه آنچه مشهود است اندر حس
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۵ - الاسم الاعظم
دگر بشنو بیان اسم اعظم
که آن الله میباشد مسلم
از آن حیثی که الله اسم ذاتست
در او مجموع اسماء صفات است
پس الله جامع مجموع اسماست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۴۰ - سرالربوبیه
یک از سر ربوبیت بتحقیق
ز من بنیوش و از دل دار تصدیق
بود موقوف تعیینش بمربوب
که لابد برد و نسبت اوست منسوب
یکی مربوب باشد زان دو نسبت
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۶۱ - علامات الشیخ الکامل
بود بهر چنین شیخی علامات
که بشناسند او را در مقامات
نخست آگه ز علم شرع باشد
دگر عامل به اصل و فرع باشد
اسیر حلق و بند دلق نبود
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۲ - عبدالمذل
بود عبدالمذل در علم و احوال
ز یزدان مظهر او بر وصف اذلال
هر آنکس را بظاهر یا بباطن
ز حق شد حتم ذلت در مواطن
بود او واسطه ضعف و ذلالش
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۳۳ - عبدالسمیع و البصیر
بود عبدالسمیع آنکس که ز اشیاء
نیوشد صوت حق با سمع معنا
ز هر شیئی نیوشد صوت خاصی
که در آن رتبه دارد اختصاصی
بعین سمع هم عبدالبصیر است
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۰ - قاب قوسین
شنو از قاب قوسین این اشارت
شد آن از قرب اسمائی عبارت
تقابل بین اسماء باعتبار است
که در امر الهی بر قرار است
مسما گشت بر دور وجود او
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۷۵ - بابالمیم الماسک و المموسک به والمموسک لاجله
زممسوک به و ماسک شنو باز
ز ممسوک لاجله باز جو راز
خود آنجمله عماد معنویه است
که انسانرا حقیقت در رویه است
لاجله باشد آن تفسیر لولاک
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۹۹ - المدد الوجودی
مددهای وجودی در نزولش
بود محتاج ممکن بر وصولش
بود محتاج آن در هستی خویش
نماند ورنه باقی لحظهئی بیش
رسد بروی مددها بالتوالی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۹۹ - الوصل
تووصل آنوحدتی دان کو حقیقی است
بسویش انفصالی مطلقا نیست
از آن باشد مگر پیوند محکم
میان ظاهر و باطن مسلم
شود تعبیر هم از سبق رحمت
[...]
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۲۶ - و امّا بنعمه ربک فحدث
کن حدیث از نعمت ما بر گروه
زآنچه دادم بر تو ز اعزاز و شکوه
نعمت تام خداوند ولی
بر تو و خلق است در معنی علی
در ره مهر علی آن کو شتافت
[...]
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۳۲ - در بیان آنکه رهنما را ظاهریست و باطنی،باطنش متصف به وحدت است و ظاهرش متصف کثرت، در ظاهر عبد است و در باطن حق، معنی العبودیه جوهره کنهها الربوبیه را اینجا دریاب
وصف ره را چون شنیدی ای پسر
گوش جان بگشا به وصف راه بر
هست ما را رهنمایی در طریق
واحد و عادل بسی بر ما شفیق
هست ذاتش واحد آن صاحب کمال
[...]
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره البقره » ۱۳- جذبه
روح نورانی علیین وطن
تا تعلق یابد از حق بر بدن
باید او را از طریقی نسبتی
جسم را هم نسبت از حیثیتی
نفس، وجه نسبت است و برزخ است
[...]
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره البقره » ۵۳- آیه ۱۰۷
هر دو اندر لوح محفوظ است ضبط
هر دو دارد بر صلاح خلق ربط
لیک در وقت معیّن از زمان
دون وقت دیگر از بهر امان
یا ندانی بر تو هست اعنی یقین
[...]
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره البقره » ۵۸- آیات ۱۱۴ تا ۱۱۷
کیست ظالم تر از آن کز گمرهی
از مساجد کرد منع وز ابلهی
تا در آنها ذکر نام حق شود
باعث آرایش و رونق شود
هیچ ناکوشیده بر ترتیب آن
[...]
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره البقره » ۱۳۲- آیه ۲۵۸
یا ندیدی آنکه آورد احتجاج
بر براهیم از طریق اعوجاج
داده بودش پادشاهی کردگار
شکر آن را داشت با حق گیر و دار
گفت نمرود آنکه می گویی تو کیست
[...]
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۳- سوره آل عمران » ۲۱- آیات ۶۵ تا ۶۸
مجتمع گشت آن نصاری و یهود
نزد پیغمبر به دستوری که بود
اندر ابراهیم کردند احتجاج
کو ز ما بوده است و این بود از لجاج
هود می گفتند بوده است او یهود
[...]
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۳- سوره آل عمران » ۳۰- آیات ۹۰ تا ۹۱
کُشت از انصار مردی یک نفر
گشت هارب، شد به مکه ره سپر
پس پشیمان شد ز فعل زشت بد
نامه ای بنوشت سوی قوم خود
تا بپرسند آن جماعت از رسول
[...]