گنجور

 
۱
۲
۳
۱۲
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

تدبیر ماست در گرو عقل پیر ما

معلوم تا کجا برسد زور تیر ما

برهان ز معرفت نگشاید در صواب

نقش خطا زند همه کلک دبیر ما

در ملک دل تغلّب دیوان ز حد گذشت

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

آتش چکد چو آب ز طرز بیان ما

گویی که شعله‌ایست زبان در دهان ما

از عکس چهره هر دو قدم در دیار عشق

طرح بهار ریخته رنگ خزان ما

امشب که داشتیم حدیث رخت نبود

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

ای تشنه تیغ ابروی نازت به خون ما

خطِّ خوش تو سرخط مشق جنون ما

هرگز نبود کوکب ما این چنین سیاه

زلفت فکند ساه به بخت زبون ما

گلگون ز باده نیست ترا چشم فتنه‌ساز

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

کارگر نیست به غم تیشة اندیشة ما

خورد ای کاش همان بر سر ما تیشة ما

نخل ما بار ترقی ندهد پنداری

که به فولاد فرو رفته رگ و ریشة ما

چه عجب گر چو کتان ماه فرو ریخت ز هم

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

کجا شد آن نمک‌پاشی به زخم از همزبانی‌ها

نهان در هر نگه صد لطف و ظاهر سرگرانی‌ها

کنون گر صد ادا از غیر می‌بینی نمی‌فهمی

چه شد آن خرده‌بینی‌های ناز و نکته‌دانی‌ها

به جادویی خراج بابل از هاروت می‌گیرم

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

یک جهان بر هم زدم کز جمله بگزیدم ترا

من چه می‌کردم به عالم گر نمی‌دیدم ترا

با همه مشکل‌پسندی‌های طبع نازکم

حیرتی دارم که چون آسان پسندیدم ترا!

یک بساط دهر شد زیر و زبر در انتخاب

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

صلای می‌زنم امروز مه‌وش خود را

به دست خویش برافروزم آتش خود را

خیال زلف تو سودا اگر بیفزاید

کنم چه چاره دماغ مشوّش خود را!

به یک نگاه توان قتل عام عالم کرد

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

چو جوهر بر دم شمشیر او دادم دل خود را

به یمن تیغ او آخر گشودم مشکل خود را

نه چشم زخم برقی شد نه بادِ دامن آفت

که بر باد فنا دانسته دادم حاصل خود را

برو ای ابر آب رحمتی زن خاک آدم را

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

کی می‌دهم به جنس دوا نقد درد را!

سودا به خونِ می نکنم رنگ زرد را

از هر چه بود چشم به زلف تو دوختم

زنجیر کردم این نگه هرزه‌گرد را

گرمی مکن به غیر، مبادا که ناگهان

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

تا ز دمسردان نگه دارم چراغ خویش را

چون فلک شب واکنم دکان داغ خویش را

منّتی نه از بهاران بود و نه از چشمه‌سار

ما به آب دیده پروردیم باغ خویش را

با جنون نارسا نتوان ز عقل ایمن نشست

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

ز من منّت بود سرو و سمن را

به خون دیده پروردم چمن را

به جرم دوستی از دولت دل

چه‌ها بر سر نیامد کوهکن را

ندارم کاو کاو ناخن غم

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

بستم ز چارگوشة عالم نگاه را

تا دیدم آن دو گوشة چشم سیاه را

فرقی میان روز و شب خود نکرده‌ایم

تا فرق کرده‌ایم سپید و سیاه را

پیچیده دود در جگر ای گریه مهلتی

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

رویش که هست رنگ ز رخسار مه ربا

ما را ازوست چهرة رنگین چو کهربا

تا چند دردسر کشم از افسر خرد

ای بوی گل کجاست جنون کله ربا؟

ما اهل مصر صرفه به کنعان نمی‌دهیم

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

نه سامان سفر باشد نه سودای حضر ما را

تو ای باد صبا هر جا که می‌خواهی ببر ما را

درین کشور کسی ما را به چیزی برنمی‌گیرد

به یک مشت غباری از در جانان بخر ما را

چو شمشیریم و بر اندام ما جوهر سپر باشد

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

تا حلقه نبد زلف بت مهوش ما را

زنجیر چه می‌کرد دل سرکش ما را

بی‌جوهر تیغ تو دل از پا ننشیند

آب تو نشاند مگر این آتش ما را

ماییم و همین فکر سر زلف و دگر هیچ

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

باز دارد عشق در آغوش بیهوشی مرا

غم مهیّا می‌کند اسباب مدهوشی مرا

با زبان بی‌زبانی می‌کنم تقریر شوق

کرده ذوق گفتگو سرگرم خاموشی مرا

مدّتی شد تا ز معراج قبول افکنده است

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

ها مژده که جانانه خرامید به صحرا

با شیشه و پیمانه خرامید به صحرا

از خواب دگر وا نشود چشم غزالان

کان لعل پر افسانه خرامید به صحرا

در دشت که زد آتش رخساره که دیگر

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

چو دادند اختیار کل قضا را

غم دوران حوالت کرد ما را

کواکب را به گردون کرد تقدیر

به خاکستر نشاند این دانه‌ها را

ز دست آسمان چندین چه نالی!

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

به گلستان چو روی گل شود از روی تو آب

برفروزی چو رخ، آتش شود از خوی تو آب

تو به این مایه حیا باز مکن جیب، مباد

که ز نامحرمی باد شود بوی تو آب

بر لب جو مخرام ای بت رعنا ترسم

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

عُجْب در مستی ندارد هیچ فرقی با شراب

من نمی‌دانم چرا بدنام شد تنها شراب!

رندی و چندین رعونت شیخی و صدگونه عیب

چون شود هشیار کس! اینجا شراب آنجا شراب

بیخودی جاوید باید، عمر دنیا کوتهست

[...]

۵ بیت
فیاض لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۱۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۳۴