گنجور

 
فیاض لاهیجی

کی می‌دهم به جنس دوا نقد درد را!

سودا به خونِ می نکنم رنگ زرد را

از هر چه بود چشم به زلف تو دوختم

زنجیر کردم این نگه هرزه‌گرد را

گرمی مکن به غیر، مبادا که ناگهان

بیرون دهم ز سینة گرم آه سرد را

گاهی فتد به ما نگه شوخ چشم یار

کردیم رام آهوی صحرانورد را

فیّاض شد ملول که یارب غبارِ کیست

بر درگه تو دید چو بنشسته گرد را