آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱
پیش ازین، مدح هر که گفتندی
یافتندی ز جود او صلهها
گر اثر مینکرد، ز آتش هجو
ریختندی به جانش آبلهها
این زمان، نه به مدح ممنونند
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - تعریف شمشیر
درخشنده تیغ ابوالفتح خان
زلالی است از چشمه ی آفتاب
روان از سر سرکشان بگذرد
چو خونخواره دریاست، این قطره آب
از آن گیسوی عدل یابد شکنج
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - ماده تاریخ - ۱۱۹۰ هجری قمری
سر دفتر اصحاب فتوت فرج الله
کش رزق جهان را کف بخشنده کفیل است
چون سعی جمیلش بود اندر عمل خیر
در روز جزا مستحق اجر جزیل است
در راه خدا ساخت یکی برکه که آبش
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - در مدح حاجی سلیمان صباحی
ای باد صبحگاه، صباحت بخیر باد؛
بخرام، کز خرام توام شادکامی است!
زین کهنه عندلیب قفس دیده بازگو
کو را ببام کعبه ی الفت حمامی است
با بلبلی که تازه پریده است ز آشیان
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - قطعه
آذر کسان که با تو دم از شاعری زنند
جغدند و جغد را نفس بلبل آرزوست
کی گربه پا بجرگ پلنگان نهد اگر
از شخص شیر بر تن او در کشند پوست
گیرم ذباب، جلوه گر آید بشکل نحل؛
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶ - رباعی
چون تیر قلم گرفت و دفتر برداشت
خواجه زر و، من عشق و، هما پر برداشت
ناگاه ز پاگاه خری سر برداشت
افسار ز سرفگند و افسر برداشت
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - و له هزل حاجی
ای به دیدار ضحکهٔ ضحاک
وی به کردار حجت حجاج
منتفی کرده جود را تو وجود
منطفی کرده عدل را تو سراج
بخل، از باطن تو کرده ظهور
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - قطعه
کشت فرهاد را اگر خسرو
خود بپاداش جان شیرین داد
که ز یک سنگ آب خوردستند
تیغ شیرویه، تیشه ی فرهاد
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - و له علیه الرحمه
چل سال کشیدم انتظارش
تا وعده ی وصلم از وفا داد
چل سال دگر بصبر کوشم
کآید ز وفای وعده اش یاد
حاشا که بکس وفا کند عمر
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - قطعه
سپهر منزلتا، تا سپهر راست مدار؛
مدار آن بمرادت چنانکه خواهی باد
الهی افتد بر خاک سایه ی تا ز فلک
ز رایتت بسرش سایه ی الهی باد
هر آن ستاره، که شب بر درت چراغ نسوخت
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - تاریخ جلوس ابوالفتح خان ابن کریم خان زند - (۱۱۹۳ ه.ق)
چرا خون نگریم، چرا می ننوشم؟!
که رفت از جهان کسری و خسرو آمد!
پدر رفت و، آمد پسر لوحش الله؛
جهان از کرم خالی و مملو آمد
کریم اسم، شاه کردم پروری شد؛
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - ماده تاریخ (۱۱۷۶ه.ق)
دریغا ز ناسازگاری گردون
که ویران شد از وی سرای محمد
محمد که بگذشت عمرش سراسر
بحمد خدا و ثنای محمد
بفردوس ازین خاکدان شد روانه
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳ - قطعه
شنیدم ز قیصر ستمدیدهای
چنین گفت چون قصر قیصر نماند
که: الحمدلله در روزگار
ستمکش بماند و، ستمگر نماند!
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - و له علیه الرحمه
خوش آمد این کهن رسمم از آنان
که خود را از بزرگان میشمارند
که چون بیرون روند از ملک ناچار
بجای خود، بزرگی باز دارند
که هر جا نخل بخل و ظلم بینند
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - و له قطعه
ای که در بارگاه زیبایی
نازنینان تو را نیاز آرند
مشت خاکی است در خرابه ی من
همچو مشکی که از طراز آرند
گفتم: آهن قبا غلامانت
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - تاریخ وفات درویش مجید علیه الرحمه (۱۱۸۶ ه.ق)
حیف و صد حیف که از کجروشیهای سپهر
بسته بر ناقه اجل، محمل درویش مجید
چه بگلزار جهان دید که گردید خموش؟!
عندلیب بسخن مایل درویش مجید!
بود چون ابر گهرریز و، چو در دریا خیز
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - بتاریخ مولود پسران خود گفته (۱۱۹۴ ه.ق)
شکر آذر، که شب هشتم ماه آذار
دو شکفته گلم، از گلبن آمال دمید
شب عیدم، دو فرشته بلب بام نشست؛
هر یکی را دم روح القدس از بال دمید
یعنی از لطف الهی بسرم سایه فگند
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - خواجه ی نوکیسه
شبی بخلوتی از چشم تنگ چشمان دور
نه هوشیار و نه مست و نه خفته نه بیدار
نشسته بودم و در سینه کینه یی نه ز کس
نشسته بودم و بر لب شکایتی نه ز یار
زبان بریده، ز ذکر جهان، مگر زدو ذکر؛
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - نامه به صباحی
صبح است صبا، کوش که این نظم کنی گوش
و آنگاه زنی دامن همت بکمر بر
خود را برسانی بسر کوی صباحی
زان خاک کشی کحل بصیرت به بصر بر
او را دهی اول ز من این قطعه ی شیرین
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - و له فیه داد و دهش
خلاف ظالم و ممسک، بچشم هوشمند آذر؛
بود داد و دهش، از هر چه در گیتی است خود خوشتر
نوای چرخه ی زال مداین، گوش کسری را
بحکم عدل، از آواز چنگ باربد خوشتر
صدای پای مهمان نخوانده طبع حاتم را
[...]