گنجور

 
آذر بیگدلی

چرا خون نگریم، چرا می ننوشم؟!

که رفت از جهان کسری و خسرو آمد!

پدر رفت و، آمد پسر لوحش الله؛

جهان از کرم خالی و مملو آمد

کریم اسم، شاه کردم پروری شد؛

سخن سنج ماهی، سخا پرتو آمد

ز گیتی ابوالنصر شاه کهن شد

بعالم ابوالفتح شاه نو آمد

ز خلقش، جهان رشک باغ جنان شد

ز جودش، گهر در شمار جو آمد

درین ماتم و سور جانسوز دلکش

که تاریخ را هر کسی پیرو آمد

رقم کرد آذر کز ایوان شاهی

برون رفت کاووس و کیخسرو آمد