گنجور

 
۱
۲
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱

 

حضرت سلطان فلک پندار و رویش آفتاب؟

هر که را او بر کشد از خاک دانی چیست آب

پس اگر بر آب برتابد برانگیزد بخار

ور نظر در بحر فرمایند برانگیزد سحاب

این بخار از بس عفونت می ستاند جان پاک

[...]

۴ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

هرکه شعر بلند من خواند

کان یکی از فلک سواری‌هاست

گو بزرگی کن و متاز از آنک

زیر هر حرف خرده‌کاری‌هاست

۲ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳ - در حق آنکه باوی منازعتی داشت گوید

 

داناست روزگار از او نیستم خجل

کز کان روزگار چو من گوهری نخاست

گفتی بگویم آنچه جزای و سزای تست

از کس مترس و هیچ محابا مکن رواست

هر چه افتدت بگوی که لؤلؤ نهاده ام

[...]

۳ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - در مدح خواجه مخلص الدین از سرخس به نشابور فرستاد

 

دل من از فراق خواجه مخلص

خداوندا تو میدانی که خسته است

جمالش تا گل از چشمم ببر دست

هزاران خار در چشمم نشسته است

ز حسرت خواب از دیده گشادست

[...]

۷ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵

 

شعرم چو گشت معجزه و سحر از او بکاست

گفتند همگنان تو کلیمی و این عصاست

بر بحر دست خواجه زدم خشک رود شد

گفتم بلی نشان عصا این بود عصاست

بار دگر چو بر دل سنگین او زدم

[...]

۴ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

اکفی الکفاة مشرق و مغرب رشید دین

کامد فلک به زیر و محلش ز بر نشست

چون خیزران دو تا شد تا بار همتش

بر پشت قبه فلک شیشه گر نشست

وی چون ز شرطه سوی حرم شد کلیم وار

[...]

۸ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷ - درمدح خواجه مخلص الدین گوید

 

چندان که در دوازده برج است هفت مرغ

ای مخلص کریم ترا بخت یار باد

تا باز روز از شرف اندر حمل بود

باز بقات را همه دولت شکار باد

تا ثور برج زهره بلبل طرب بود

[...]

۱۳ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸ - این قطعه در مدح امیرسید ذخرالدین بخط خود بسفیده نوشت

 

ای ذخر دین و دولت سلطان اهلیت

در حلقه سپهر محلت نگینه باد

ای گشته سعد اکبر باذات تو قرین

با طالعت سعادت کبری قرینه باد

برجیس برموافق جاه تو مهربان

[...]

۱۰ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - در شکایت دوستی گفت

 

قبول بین که در این سال سعد دولت و دین

به مهر و کین بر من یک غلام نفرستاد

بلند و پست حدیث مرا محل ننهاد

دروغ و راست به من یک پیام نفرستاد

نهاده گردن و بگشاده لب براق ظفر

[...]

۱۰ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰

 

به من سید حسن زین زمانه

ز دل تحفه غذای جان فرستد

بدان نظم بدیع و نثر رائق

تو گوئی معجزه قرآن فرستد

هزاران گنج گوهر بیش دارد

[...]

۱۵ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱ - در جواب خواجه ابوبکر شامی گوید

 

به من بوبکر حیدر تازه تازه

همی دروی گل خندان فرستد

گهی زهر مرا تریاق سازد

گهی درد مرا درمان فرستد

گه از شاخ وفا نوباوه بخشد

[...]

۱۱ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲

 

تو چنانی زی که از شمایل تو

گر بود یک لطیفه صد گردد

نه چنان کز برای پاداشت

آنکه نیک است با تو بد گردد

۲ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳ - درمدح خواجه امام مروانی گوید

 

دل و جانم یمین دین دارد

که به پاکیش در یمین دارد

کین و مهرش که آن مباد این باد

مزه زهر و انگبین دارد

علم او حجت فلک داند

[...]

۱۰ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴

 

قاضی ز دست خواجه عطا امروز

هر جا که می رسد کلکی دارد

گر غم نخورد بهر پدر امروز

این غم کسی خورد که یکی دارد

۲ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵

 

گشت روشن مرا که ایزد فرد

بهر شاه این جهان پدید آورد

از برای شراب و شربت او

هر بهار این سپهر دائره گرد

جام یاقوت سازد از لاله

[...]

۳ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۶

 

به لعبتان ضمیر من آن زمان نگری

که عکس آن به سپهر چو آینه برسد

خدای داند کز باغ فضل من نو نو

به یک یک امت احمد هر آینه برسد

۲ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۷

 

دور از تو تا که دور شدستم ز تو مرا

هر روز صد هزار بلا بر بدن رسد

خالی نباشد از دل تنگی چو یاسمین

گرخنده مرا چو گل اندر چمن رسد

گر بخت بر بخندد و گردون وفا کند

[...]

۳ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۸

 

کین میکشد زمانه ز من آری از ملوک

خصمان چو دست یابند از بیم کین کشند

مسکین ندانم ار لگدی بر فلک زنم

روزی که پر دلان قدم اندر زمین کشند

او تیغ میزند که لئیمان چنین کنند

[...]

۳ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹

 

گلگون رخ یار من دریغا

کز جنگ زمانه در سر آمد

افسوس که نوبهار حسنش

بیرون شد و تیرمه درآمد

ماهش که بتافتی فروشد

[...]

۳ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰

 

گه بنالی که وای نان ناید

گه برنجی که آه جان برود

انده نان و جان مخور بنشین

کین بیاید به وقت و آن برود

۲ بیت
سید حسن غزنوی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۴۰