گنجور

 
سید حسن غزنوی

چندان که در دوازده برج است هفت مرغ

ای مخلص کریم ترا بخت یار باد

تا باز روز از شرف اندر حمل بود

باز بقات را همه دولت شکار باد

تا ثور برج زهره بلبل طرب بود

پیش تو زهره ساز طرب بر کنار باد

گرد میان جوزا چون طوق فاخته

از بهر خدمتت کمری استوار باد

از چنگ و ناخن سرطان و عقاب مرگ

همواره جان و جسم حسودت فکار باد

قدر همای سایه خورشید سای تو

بر اوج شیر بیشه گردون سوار باد

تا هست نسر طایر بر برج سنبله

خصمت چو نسر واقع افتاده خوار باد

تا نقد مهرکان را میزان مقرر است

طاوس دولت تو به رنگ بهار باد

ای خصم تو چو عقرب و خفاش روز کور

چون ماه شب چراغ رفیعت هزار باد

تاقوس آتشی و بط آبی بود به طبع

طبع تو آب رونق و آتش غبار باد

جدیی که هست خانه کیوان بوم شکل

گز طالع حسودت گردد نزار باد

ارکان دولت تو که سیمرغ قدرت است

چون اختران دلو به کوکب چهار باد

زرهای سور چرخ و در مهاء عفوت آب؟

بر بلبلی که چون تو سراید نثار باد