گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

چو زی معرکه کرد رای، ای شگفت!

پدر جست، ‌دست و عنانش گرفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

به شمشیر شمشیر او را گرفت

به دو نیمه شد هر دو تیغ ای شگفت!

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه

 

ز گفتار گلشاه کودک بتفت

برآشفت از خشم و کینه گرفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه

 

سراسیمه شد ماند از وی شگفت

بزد چنگ دست و عنانش گرفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن

 

چنان رایشان است کاندر نهفت

کی هر دو به یک جای باشند جفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۲ - شب و روز کردش برفتن شتاب

 

ز گشت سپهر وز راز نهفت

همه سر به سر پیش او باز گفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

همه قصه ورقه بدو باز گفت

هم از آشکارا و هم از نهفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

همه گفته ها را بدو باز گفت

بکرد آشکارا حدیث نهفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

پدر گفت آری شه شام گفت

اگر یار من گردد این خوب جفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

بدو نیک مادر حدیثی نگفت

که خود دخترش را سزا بود جفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

که چون دختر من ترا بود جفت

بداری تو این رازرا در نهفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۵ - نوحه کردن گلشاه

 

بنالید و بر درد و هجران بگفت

دریغا شد از دستم آن نیک جفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۷ - بگفت این و بر دوست بگریست زار

 

به سوی یمن چون برفتی، برفت

ابا تو مرا جان و دل باز گفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۹ - بردن گلشاه به شام

 

به دل درهمی خواست زد ای شگفت

شه شام در جست و دستش گرفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

زبس نوحه و زاری او شگفت

دل هر کسی ناله اندر گرفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۳ - زاری کردن ورقه

 

چو آن مالها برگرفتند و رفت

دل مامک و باب گلشه بکفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکرعم

 

کنیزک همه رازهای نهفت

همه هرچ دانست او را بگفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکرعم

 

مرا خال بنواخت و در برگرفت

بسی مردمیها بکرد ای شگفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکرعم

 

سوی مام گلشاه رفت و بگفت

سخنها که بودش سراسر نهفت

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکرعم

 

همه مال خالم مرا داد و گفت

چو گلشاه گردد ترا نیک جفت

عیوقی
 
 
۱
۲