گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳ - آغاز قصه

 

به نظم آورم سرگذشتی عجب

ز اخبار تازی و کتب عرب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳ - آغاز قصه

 

به حی خود اندر میان عرب

به بیگاه و گاه و به روز و به شب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران

 

چنین گفت کی پادشاه عرب

بلند اختر و راد و عالی نسب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۰ - شدن لشکر بنی شیبه به حی بنی ضبه

 

ربیع ابن عدنان امیر عرب

نهفته تن اندر سلیح و سلب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان

 

بدو گفت: ای ناکس و بی ادب

که باشی تو اندر میان عرب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

نگویی مرا تا تو اندر عرب

چه کردستی از کارهای عجب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر

 

بر آویختند آن دو میر عرب

دو فرخنده نام و دو عالی نسب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۶ - گرفتار شدن گلشاه

 

سبک باب گلشاه فرخ نسب

خروشید و بدرید بر تن سلب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۶ - گرفتار شدن گلشاه

 

بگفتار با خلق بگشاد لب

نگر تا چه کرد آن سوار عرب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۶ - گرفتار شدن گلشاه

 

نه با وی به گفتار بگشاد لب

نه از کبر خاموش گشت ای عجب!

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۷ - رهایی یافتن گلشاه

 

میان سپاه اندر آن تیره شب

بیفتاد از آن کار سهمی عجب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۷ - رهایی یافتن گلشاه

 

سپاه بنی ضبه در نیم شب

بماند اندر آن کار جمله عجب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۷ - رهایی یافتن گلشاه

 

کی بی خواسته دل نیابد طرب

نه بی سیم هرگز رسد لب به لب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن

 

فراوان کس از حیهای عرب

خداوند مال و جمال و نسب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۲ - شب و روز کردش برفتن شتاب

 

بگفتا: به شهر یمن در به شب

توان رفت بی غلغل و بی شغب؟

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

شهانشاه بحرین گفت: ای عجب!

عجب مانده ام نیز من زین سبب!

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

بگردید گردش به کین و غضب

به گفتار خود هیچ نگشاد لب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن

 

همی گفت ورقه به لفظ عرب

که من دست بردی نمایم عجب

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

ملک گفت این شعرها در عرب

ز بهر ورا گفته آمد عجب؟

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه

 

بسی دلبرانند اندر عرب

بهی روی و دل بند و یاقوت لب

عیوقی
 
 
۱
۲