×
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۶ - چنین گفت آنگه به فرمانبران
چنین گفت کی پادشاه عرب
بلند اختر و راد و عالی نسب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۰ - شدن لشکر بنی شیبه به حی بنی ضبه
ربیع ابن عدنان امیر عرب
نهفته تن اندر سلیح و سلب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۱ - شعر گفتن ربیع ابن عدنان
بدو گفت: ای ناکس و بی ادب
که باشی تو اندر میان عرب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر
نگویی مرا تا تو اندر عرب
چه کردستی از کارهای عجب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر
بر آویختند آن دو میر عرب
دو فرخنده نام و دو عالی نسب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۶ - گرفتار شدن گلشاه
نه با وی به گفتار بگشاد لب
نه از کبر خاموش گشت ای عجب!
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۷ - رهایی یافتن گلشاه
میان سپاه اندر آن تیره شب
بیفتاد از آن کار سهمی عجب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۷ - رهایی یافتن گلشاه
کی بی خواسته دل نیابد طرب
نه بی سیم هرگز رسد لب به لب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۹ - صفت خواندن ورقه مادر گلشاه را و زاری کردن
فراوان کس از حیهای عرب
خداوند مال و جمال و نسب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۲ - شب و روز کردش برفتن شتاب
بگفتا: به شهر یمن در به شب
توان رفت بی غلغل و بی شغب؟
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن
شهانشاه بحرین گفت: ای عجب!
عجب مانده ام نیز من زین سبب!
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن
بگردید گردش به کین و غضب
به گفتار خود هیچ نگشاد لب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۳ - بیرون رفتن ورقه از شهر یمن به جنگ کردن
همی گفت ورقه به لفظ عرب
که من دست بردی نمایم عجب
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه
ملک گفت این شعرها در عرب
ز بهر ورا گفته آمد عجب؟
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه
بسی دلبرانند اندر عرب
بهی روی و دل بند و یاقوت لب
۱
۲