گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۱

 

خوش آنکه پیش تو دور از دیار خود گریم

بهانه غربت و بر حال زار خود گریم

گهی که خاک شوم خیزم از مزار چو گرد

بچشم خلق روم بر مزار خود گریم

چو شمع گریه بپروانه کی کنم گر سوخت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۲

 

دل با تو بگفتار و زبان با دگرانم

در دیده تو منظور و بمردم نگرانم

دور از توتنم خسته و دل ریش و جگر چاک

مردن به ازین عمر که من میگذرانم

از هجر تو چون رعد که با ابر بهاریست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۳

 

بیک نظر که بر آن مه شب وصال کنم

هزار ساله جفای فلک حلال کنم

نظر بهیچ ندارم ز نعمت دو جهان

مگر نظاره آن حسن و آن جمال کنم

خیال وصل تو با آنکه شد محال مرا

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۴

 

ناچار اگر دمی ز سر کوی او روم

جویم بهانه یی که دگر سوی اوروم

یا رب شکسته پای کنم در مقام صبر

تا کی زمان بسر کوی اوروم

دل برد آن پریوش و هر جارود مرا

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۵

 

در سجود آستانت از سفر باز آمدیم

گر بپا رفتیم از کویت بسر باز آمدیم

چو مگس هر چند مارا راندی از خوان وصال

ما اسیران بلا کش بیشتر باز آمدیم

ریختیم از دیده خون تا ره بکویت یافتیم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۶

 

سنگ جفا بقصد دل زار خسته‌ام

مفکن که من ز طالع خود دلشکسته‌ام

خونابه گر شدست سرشگم عجب مدار

داغ درون خویش بآن آب شسته‌ام

ای مرغ نامه‌بر، ز گزند ایمنی که من

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۷

 

با کس سخن مگو که من از غیرت آتشم

آهی مباد کز جگر گرم برکشم

من آن گلم که آتش سوزنده ام تمام

آن به که باد نسازد مشوشم

گر ناله یی کنم نه ز بیدردیم بود

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۸

 

هر چند از وصالت ای آفتاب دورم

یکذره نیست هرگز در دوستی قصورم

چندان رخ تو دیدم کز دیده در دل آمد

اکنون بدیده دل می بینم و صبورم

در غیبت از خیالت جانم حضور دارد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۹

 

ای جگر از تو پر نمک دیده شور بخت هم

چاک شد از تو جیب جان سینه لخت لخت هم

گرچه رسید نخل تو خوش به کمال نیکویی

کی رطبی رسد بما گرفتد از درخت هم

پرتو آفتاب تو سوخت ز تاب یکنظر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۰

 

ظَن مبر کز دودِ دل پیشت شکایت می‌کنم

با تو از بیداد بخت خو حکایت می‌کنم

من که باشم؟ کآرزو باشد به پابوست مرا

از سگانت التماس این عنایت می‌کنم

نامت از غیرت نگویم لیک مقصودم تویی

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۱

 

نه تاب وصل و نه صبرم کز و کناره کنم

دلم ز دست بخواهد شدن چه چاره کنم

ز دل بتنگ چنانم که خواهمش آرم

ز چاکسینه یرون و هزار پاره کنم

نماند تاب غمم نیست چاره یی زان به

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۲

 

منم آنکه مست و بیخود ز غم تو لاله رویم

همه عشق و درد و داغم همه شوق و آرزویم

تو بهار عاشقانی بخدا اگر نباشی

نه بهار باغ بینم نه گل و سمن ببویم

مگرت بخواب بینم چو حیات خضر اگر نه

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۳

 

پیش تو غم دل که نهان بود نگفتیم

گفتیم صد افسانه و مقصود نگفتیم

پیکان نهانی که زدی بر دل مجروح

تا خود ز دل سوخته ننمود نگفتیم

این همت ما بس که بامید تو جان را

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۴

 

تو عیش کن بفراغت که من سپند توام

بسوز آتش دل دفع هر گزند توام

غبار دیده بر گرد رهگذارت از آن

گشاده چشم براه سم سمند توام

دل کباب مرا نیست غیر گریه تلخ

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۵

 

سایه صفت ز ماه خود میل وصال میکنم

سایه کجا و مه کجا فکر محال میکنم

گر تو بکشتنم خوشی زندگیم حرام باد

تیغ بکش که خون خود بر تو حلال میکنم

خواه که سوزیم ز غم خواه که خون کنی دلم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۶

 

سوختم چندانکه سر زد شعله از پیراهنم

آتش من بین مدار ایدوست دست از دامنم

بنده دلجویی مهر توام کز من ز عشق

گرچه میرنجد نمیخواهد کزو دل برکنم

بد گمان با من مشو کز دفع تهمت پیش غیر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۷

 

سگ توام من و عمری بغم اسیر شدم

مرانم از در خود این زمان که پیر شدم

امید از تو نگاهی بگوشه چشم است

من از جهان بامید تو گوشه گیر شدم

بجان هنوز خریدار یوسفم هر چند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۸

 

ز در مران اگر آلوده و هوسناکیم

سگ تو ایم گر آلوده و اگر پاکیم

چه غم ززخم تو ما را غمی که هست این است

که مرهم دل غیری و ما جگر چاکیم

بیک نگاه تو صد جان دهیم و غم نخوریم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۹

 

حسرت فرو خورم چه به رویت نظر کنم

وانگه بگریه افتم و از دل به در کنم

مست از می خیال توام آنچنان که نیست

پروا که با تو نیز سخن یا نظر کنم

تو مست جام غیری و مهمان دیگری

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۰

 

هرگز از بخت نیامد قدحی در دستم

که بدیوانگی عاقبتش نشکستم

وه که چندان برخ جام من باده پرست

روزن دیده گشادم که در دل بستم

خواهم آنکنج فراغت که کس از دشمن و دوست

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۴۹
۵۰
۵۱
۵۲
۵۳
۱۵۰
sunny dark_mode