گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۱

 

عاشق دم کشتن ز جان آسان برآید همچو شمع

بر کرسی دار فنا خندان برآید همچو شمع

ظاهر بمردم کی کنم زخمی که پنهان خورده ام

گر روشنم از استخوان پیکان برآید همچو شمع

از برق حیرت بی خبر سوزد چو نخل بادیه

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۲

 

ز بهر کلبه عاشق دلا مجوی چراغ

که شمع مجلس او بس بود فتیله داغ

دل از چمن نگشاید اسیر عشق ترا

که پیش بلبل عاشق قفس نماید باغ

به جرعه یی بزن آبی بر آتشم که رسید

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۳

 

چند فتد به کشتنم زلف تو ماه برطرف

روی تو میکشد مرا زلف سیاه برطرف

چشم خوش تو برد دل تهمت او بخط فکند

چون دل برده خواستم کرد نگاه برطرف

تا نرسد غبار دل بر تو ز رهگذار من

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۴

 

مجنون منم گریخته عمری ز بند عشق

افتاده باز در پی دل در کمند عشق

از شاخ عمر میوه شادی نچیده است

دستی که کوته است ز نخل بلند عشق

در سنگلاخ سینه من شعله های آه

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۵

 

ماییم همچو مجنون استاد مذهب عشق

شیران به حلقه ما طفلان مکتب عشق

در مشرب شهیدان زهرست آب حیوان

ای خضر زین نرنجی کاینست مشرب عشق

مطلوب پاکبازان در عشق ناامیدی است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۶

 

یار مستغنی و ما مستغرق دریای عشق

آه از استغنای حسن و وای از استیلای عشق

شد بعشق آن جوان موی سیاه من سپید

وز سر من یکسر مو کم نشد سودای عشق

پرسش خون شهیدان روز محشر گر کنند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۷

 

با حسن دوست دل نشکیبد ز داغ عشق

تا شمع حسن هست نمیرد چراغ عشق

موسی صفت ز عشق طلب کن گل مراد

کاین آتشین گلی است که روید ز باغ عشق

عقلش خیال توبه زمهر بتان بود

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۸

 

ز بسکه سینه خراش است زخم خار فراق

هنوز با می وصلیم در خمار فراق

ز ما مبر که ببوی تو ای غزاله چین

ز ملک وصل فتادیم در دیار فراق

ز روزگار بنالند خلق و این طرفه

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۹

 

عیبم مکن اگر (که) من هستم (خراب) عشق

کایزد سرشت (آبم و) خاکم بآب عشق

ساقی بیار (می) که برنکشد از چه غمم

سررشته خرد که درو نیست باب عشق

چون نحل موم کار خرد گرچه دلرباست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۰

 

من چون خم صافی دلم گر غرقه ام در خون چه باک

چون درون پاکست از آلایش بیرون چه باک

چشم خونریزت چه ترساند مرا از سیل اشک

من که از طوفان ندارم باک از جیحون چه باک

شیشه ناموس چون بشکست از طعنم چه غم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۱

 

می‌زدی تیری به غیر و بر جگر خوردم ز رشک

میل قتل دیگری کردی و من مردم ز رشک

با همه شوقی که دارم دی چه بودی با رقیب

دیدن روی ترا طاقت نیاوردم ز رشک

گفتم از آزار دشمن شادمان گردد دلم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۲

 

گر سنگ زدی بر من و آسوده دل تنگ

چون دل طپد از شوق تو بر سینه زنم سنگ

چون مور نیارم شدن از ضعف ولیکن

پر رویدم آنگه که کنم سوی تو آهنگ

شبها که فتد بر رخت از شمع فروغی

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۳

 

با سینه نالان ز نی و چنگ چه حاصل

با خون جگر ساغر گلرنگ چه حاصل

دیوانه وش از حسرت آن شوخ پری رو

با بخت به جنگیم و ازین جنگ چه حاصل

ابروی بت ماست که محراب مرادست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۴

 

پرتوی گر افکنی در چشم از شمع جمال

چشم من بتاخنه‌ای گردد چو فانوس خیال

کاش چشمم را بر آری وقت کشتن تا شود

کاسه چشم پر از خونم سگانت را سفال

وعده دیدار لیلی چون به عید افتاده است

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۵

 

صد بار اگر از جور توام خون رود از دل

از در چو درآیی همه بیرون رود از دل

بس خون دلی بایدم از دیده فرو ریخت

تا آرزوی آن لب میگون رود از دل

لیلی همه در خنده و بازی است چه داند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۶

 

هر چند من سگ توام ای مشگبو غزال

با من سگ تو انس نگیرد بهیچ حال

آن عارض و لطافت و خال و خطم بسوخت

وانگه چه عارض و چه لطافت چه خط و خال

گر یک نگاه صورت شیرین به بیندت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۷

 

چون لاله از داغ درون دارم دهان بر دود دل

مگذار کز جورت زبان بگشایم ای مقصود دل

از آه درد آلود دل تا زنده ام خالی نیم

من می نخواهم زندگی بی آه درد آلود دل

در زیر گل داغی نهد بر کشتگان عشق تو

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۸

 

عاشق که برفروخت چراغت ز داغ دل

کی بی فروغ روی تو بیند فراغ دل

شمع رخت ز آتش موسی خبر دهد

زین است آتشی که فروزد چراغ دل

چون گل اگرچه سوخت بصد داغ غم دلم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۹

 

بزخم تیر تو جان رفت و خاک تن شد گل

هنوز لذت تیرت نمیرود از دل

دلا ز مشکل غم کار بر خود آسان کن

که مردنت بود آسان و زندگی مشکل

چه جای خار که گل گر فتد شود خارت

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰

 

ز خشم و ناز تو صد شوق شد فزون در دل

تغافل تو همه التفات و ما غافل

چرا ز دیدن مجنون ملولی ای لیلی

همان شمر که سگس میدود پی محمل

بکش به تیغم و دشمن مهل که طعنه زند

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۱۵۰
sunny dark_mode