عاشق دم کشتن ز جان آسان برآید همچو شمع
بر کرسی دار فنا خندان برآید همچو شمع
ظاهر بمردم کی کنم زخمی که پنهان خورده ام
گر روشنم از استخوان پیکان برآید همچو شمع
از برق حیرت بی خبر سوزد چو نخل بادیه
مجنون وشی کز شوق او حیران برآید همچو شمع
گر آتش داغ درون آبم نسوزد در جگر
از اشک گرمم دمبدم طوفان برآید همچو شمع
افسرده دل لرزد چو گل گر بر تنش بادی وزد
اهلی بجان آتش زند تا جان برآید همچو شمع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دردهای ناشی از آن است. شاعر به جای جستجوی نور و امید در کلبهی عاشق، اعتقاد دارد که شمع عشق خود به اندازه کافی روشن است. دل عاشق نمیتواند از عشق آزاد شود و بلبل عاشق در قفس زندانیست. شاعر از معشوق میخواهد که برای آرام کردن آتش دلش، به او کمک کند و نمیخواهد که عشقش به زاغی جفا کار تبدیل شود. در پایان، شاعر به آرامش و آسودگی در مرگ اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که در نهایت، نیاز به آرامش دارد.
هوش مصنوعی: عاشق به راحتی جانش را فدای عشق میکند، همانطور که شمع در حال سوختن و در آستانهی نابودی، باز هم با خنده و لطافت میدرخشد.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم زخمهای پنهانی که دارم را به دیگران نشان دهم؟ حتی اگر من درخشان و روشن باشم، زخمهایی که در درونم هست، مثل پیکان از استخوانم بیرون میآید، درست مانند شعلهای که از شمع بلند میشود.
هوش مصنوعی: در اثر شگفتی و حیرت، مانند یک نخل در بیابان میسوزد و دیوانهای که به عشق او دچار سردرگمی شده است، مانند شمعی روشن میشود و سر برمیآورد.
هوش مصنوعی: اگر آتش درون من نتواند در آب خاموش شود، در جگرم از اشک گرمم به طور مداوم طوفانی بهپا میشود مانند شعلهی شمع.
هوش مصنوعی: دل غمگین و بیروح به تازگی جانی دوباره میگیرد وقتی که باد بر تن گل میوزد. اما او به مانند شمعی است که با آتش زندگیاش مواجه میشود تا به حیاتش ادامه دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.