سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
من از میانه برون، یار در کنار مرا
حجاب عشق چه شد، پرده ای بیار مرا
غرور صف شکنی داشتم، چه دانستم
شکست می دهد این گونه یک سوار مرا
فروگرفته ز بس جوش گریه ام بی تو
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
ما را نه سر گل، نه تمنای گلاب است
در مجلس مستان، عرق فتنه شراب است
ویرانه ی ما رونق میخانه شکسته ست
تا صورت دیوار درو مست و خراب است
در هند عجب نیست گر از باده گذشتیم
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸
کی توان در عشق، بی سامان حیرانی نشست؟
آنچنان در گوشه ای بنشین که بتوانی نشست
خاک خلعت خانه ی عالم اگر بر باد رفت
گرد کی بر گوشه ی دامان عریانی نشست؟
کاروان عیش را زین خاکدان ره بسته شد
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶
به صحرا آن کمانابرو پی نخجیر میآید
غزالان مژده! آن آهوی آهوگیر میآید
چو سوی صیدگاه آید، ز ذوق او غزالان را
صدای خندهٔ زخم از سر یک تیر میآید
درآ در حلقهٔ دیوانگان گر عافیت خواهی
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴
به من هردم ز روی مهربانی یار میپیچد
به آن گرمی که گویی شعلهای بر خار میپیچد
به دستی جام و در دست دگر سیب ذقن دارم
فلک از رشک من امشب به خود چون مار میپیچد
سروکاری دلم با جلوهٔ مستانهای دارد
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۷
غبار غم ز ابر نوبهاری در جهان گم شد
قدح را بر زمین مگذار ساقی کآسمان گم شد
در آن زلف از ضعیفی می دهد آهم نشان از دل
که سوزن می شود پیدا چو شب با ریسمان گم شد
علاج داغ دل کردیم اما درد پنهان را
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۳
سر تا به پا چو شمع همه اشک و آه باش
در راه عشق پا چو نهی، سر به راه باش
آسودگی ز گلشن فقر و فنا گلی ست
نام گدا به خویش نه و پادشاه باش
بیهوده نیست چهچه بلبل درین چمن
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۸
خم می هست، چه اندیشه ی محشر دارم
پشت چون آینه بر سد سکندر دارم
چون سبو، حیرت این خمکده ام برد از کار
دست برداشته از عالم و بر سر دارم
مایه ی مردم درویش، توکل باشد
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۱
صفای گلشن کشمیر را تماشا کن
درین چمن من دلگیر را تماشا کن
ز شوق گلشن ایران، به هند در قفسم
اجازتم ده و شبگیر را تماشا کن
به جرم یک نگه از آتش فراقم سوخت
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۱
در ره آوارگی بختم فکند از دشمنی
در بیابانی که کار خضر باشد رهزنی
از لباس مطربی کز بزم ما بیرون رود
سرمه می ریزد چو خاکستر ز رخت گلخنی
عافیت خواهی، مشو آلوده ی مال جهان
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۳
برنمی خیزد نوای بلبلی از گلشنی
دود آهی نیست از دیوانه ای در گلخنی
دیگران را من چرا باید کنم تحریک عشق؟
همچو گل دارم برای آتش خود دامنی
این چنین کان بی وفا قصد دل من می کند
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - خطاب به بزرگی سروده
ای به دست تو قلم گشته کلید در فیض
ای که از جود تو همت به جهان کامرواست
بحر اگر نیست، غمی نیست، کف جود تو هست
ابر اگر رفت، چه شد، دست سخایت برجاست
آسمان کیست کزو کام دلی بتوان یافت
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - تعریف خانه ی اسلام خان و تاریخ بنای آن
در زمان خلافت شه دین
سایه ی کردگار، شاه جهان
ساخت دستور عهد در لاهور
یعنی اسلام خان عالی شان
خانه ای کز صفای آینه اش
[...]