بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
در دل نشانم هر نفس خار تو، در گلزارها
شاید که روزی بردمد شاخ گلی زین خارها
شد خشت کویت لاله گون گلها دمید از خاک و خون
سرها زده اهل جنون هر گوشه بر دیوارها
افگنده چنگ از ضعف تن شوری عجب در انجمن
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
منم ای شمع دل رفته و جان آمده بر لب
شده بر آتش شوق تو چو پروانه مقرب
شب وصلت که دران پرده کند عقل گرانی
من و افسانهٔ لعلت که فسونیست مجرب
من و خورشید جمالت چکنم ماه وشانرا
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
خونین جگران را چه غم از ناز و نعیمست
عاشق که بود جرعه کش دوست ندیمست
قانون طرب ساز گداییست وگرنه
بس نغمه ی دلسوز که در پرده ی سیمست
بس نقش نو از پرده برون آمد و بس رفت
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
باز نقاش خزان طرح دگرگون زده است
رنگها ریخته درهم که دم از خون زده است
صاحبان قلم انگشت گزیدند همه
زین رقمها که سر از خامه ی بیچون زده است
زهره آهنگ همه راهروان راست گرفت
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶
آه کان ابرو کمان چشم سیاه از ناز بست
پرده ی نیلوفری بر نرگس غماز بست
داد از آن سلطان که در مجلس بصد ناز و نیاز
باز کردم صد رهش تیغ از میان و باز بست
تا چه افسون خواند آن لعل سخنگو روز وصل
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰
تا رخت را سبزه در گلبرگ تر پنهان بود
از تماشا سیر نتوان شد مگر پنهان بود
باز وقت آمد که هر کس با حریف سرو قد
در میان لاله و گل تا کمر پنهان بود
خوش بود با لاله رویان باده در لبهای جو
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳
فغان ز بازی اسب و هوای خانه ی زینش
که باد خاک قدم صد نگارخانه ی چینش
تبارک الله از آن آب و رنگ خاتم خوبی
که خال چهره ی صد یوسفست نقش نگینش
درین خیال که گردی بدامنش ننشیند
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰
فردا که هر غنیم نماید غنیم خویش
دست منست و دامن یار قدیم خویش
یا رب بمذهب که بود سوختن روا
آنرا که پرورند بناز و نعیم خویش
گر پی برد غنی که چه سودست در کرم
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳
چو در فسانه لبت شهد بر شکر بسته
هزار نکتهٔ شیرین به یکدگر بسته
فغان که هندوی خالت به جلوهٔ موزون
به خون مردمک دیدهام کمر بسته
به دور خط مگس خال زان لب شیرین
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹
ای رقیب آندم که بر کف تیغ بیدادش دهی
از من سرگشته بهر امتحان یادش دهی
شکل شیرین را نکو آراستی آه ای قضا
گر بدین صورت خرامی سوی فرهادش دهی
هر زمان از خیل خوبان فتنه یی سازی سوار
[...]
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۱
منم و سر ارادت چو سگان بر آستانی
به جبین ز مهر داغی به رخ از وفا نشانی
به هزار جان شیرین به دلست و عمر سرمد
نفسی که خوش برآید به وصال نوجوانی
بگشا کمند مشگین که به گوشههای ابرو
[...]