محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۲۵ - مختوم به منقبت شاه ولایت علیه السلام
بی رخ و زلف تو دل را روز و شب آرام نیست
با کسی این طایر وحشی به جز تو رام نیست
ناصحم گوید: دهد بر باد، نام نیک، عشق
می نداند عاشقان را قید ننگ و نام نیست
عقدهٔ زلف دو تا را برگشا، از پای دل
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۳ - در نعت حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و سلم
سه چیز اهل طلب را بود نشان سعادت
خلوص نیت و قلب سلیم و صدق ارادت
نه بندگی است که مر، دوری است و نفس پرستی
زبیم دوزخ و شوق جنان کنی چو عبادت
طبیعت سبعی غالب است تا به نهادت
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۳۴ - ایضاً در مدح شاه اولیا ارواح العالمین له الفدا
غیرت طوبی بود، قامت دلجوی دوست
رشک ریاض جنان، خاک سر کوی دوست
قید غلایق گسست، قوّت بازوی عشق
حجاب هستی به سوخت، تجلّی روی دوست
سلسلهٔ کائنات، جمله به رقصند و هست
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۹ - در منقبت شاه اولیا و سلطان اوصیا علیه السلام
مرغ دل پر در هوای آشنایی میزند
فرصتش بادا که پر در خوش هوایی میزند
گوش و دل بگشا و بشنو نغمهٔ جان بخش نی
کین شکر لب دم ز لعل دلربایی میزند
این نواهای مخالف را مدد از یک دم است
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۵۶ - در مدح معیّر الممالک دام مجدُهُ
آب خضر از لب لعل تو نه من جویم و بس
چون سکندر طلبد چشمهٔ حیوان همه کس
خط آزادی و منشور سرافرازی یافت
سرو تا بندگی قد تو را کرد هوس
در خم زلف تو مرغ دل دیوانه اسیر
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۸۲ - ایضاً منه علیه الرَّحمَةِ و الغُفران
ای دل ز غنم کم گو، از فقر و فنا دم زن
سلطان حقیقی شو، پا بر همه عالم زن
این ملکت فانی را، با دون طلبان بگذار
در دولت باقی چنگ، چون زاده ی ادهم زن
رب ارنی گویان، در طور تقرب شو
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۹۳ - و له ایضاً الرَّحممَه
المنة الله که گرفتار کمندی
گشتیم و برستیم زهر قیدی و بندی
صد شکر که بخت خوش و اقبال بلندم
به نمود گرفتار سر زلف بلندی
شادم که به پای دل دیوانه نهادم
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۹۵ - مزیّن به منقبت عین الله الخالق حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام
ای آفتاب از مه روی تو آیتی
تاریک شب ز ظلمت مویت کنایتی
جز پیر میفروش پی دفع درد و غم
از هیچ کس به عمر ندیدم کفایتی
سرو چمن ز قامت دلجوت جلوهای
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۹۸ - در مدح سلطان مغفور ناصرالدین شاه
نوبهار آمد و باد سحری غالیهبوست
گاه طرف چمن و سایهٔ بید و لب جوست
خیز تا بهر تفرّج سوی گلزار رویم
که صبا غالیهافشان و زمین غالیهبوست
مشکبو از چه سبب شد نفس باد بهار
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۹۹ - در وصف قوش شکاری گوید
گه نخجیر زوبین چنگ قوشم
نماید صید دل تاراج هوشم
کبوتر چیست شاهین قوی چنگ
بود چون صعوده در چنگال قوشم
پری از وی به صد مرغ بهشتی
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۱۰ - )
شد زدار محن به دار نعیم
رادمردی بزرگوار و حکیم
فخر دوران طبیب پاک سرشت
که دمش بد شفای جان سقیم
مَلک الطّب سلیل نادر شاه
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۱ - مزیّن به منقبت حضرت ولایت پناه
بگذار خواجه زسر، خواب خوش سحری
به گذشت عمر عزیز تا چند بی خبری
دنیا و هرچه در اوست، هیچ است و تو همه چیز
تا چند ای همه چیز، غم بهر هیچ خوری
ای شیخ طعنه مزن، بر می کشان که بود
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۵ - منه علیه الرحمة و الغفران
دام ره خلقی شده، بندی که تو داری
افتاده همه کس، به کمندی که تو داری
ای زلف گره گیر، رهایی زتو ما را
مشکل شده از حلقه و بندی که تو داری
بالای خوش سرو، بر افروخته قامت
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۲۷ - و له ایضاً علیه الرحمة
صدف دیده شد از اشک روان دریایی
به هوای گهر لعل روان بخشایی
جوی خون گر رود از دیده، به دامان شاید
که به رفت از نظر سرو سهی بالایی
غم عشق تو خریدیم، به نقد دل جان
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۱۳۰ - در تاریخ فوت ضیاء السلطنه فرماید
یگانه گوهر دریای عصمت
درخشان مهر مهر چرخ احتشاما
خجسته دختر فتحعلی شاه
خدیو عادل جنت مقاما
ضیاء السلطنه بانوی ایران
[...]