گنجور

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - کتابه قصر «دل افروز» و تاریخ بنای آن

 

زهی دلنشین قصر آراسته

به باغ جهان سرو نوخاسته

جهان از وجود تو دارد صفا

که فانوس از شمع گیرد ضیا

متانت ز بنیاد تو خاک را

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - کتابخانه دولتخانه اکبرآباد

 

ازین دلگشا قصر عالی بنا

سر اکبرآباد شد عرش سا

بودکنگرش از جبین سپهر

نمایان چو دندان سین سپهر

شرافت یکی آیه در شان او

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تعریف اکبرآباد و باغ جهان آرا

 

خوشا هندوستان مأوای عشرت

سواد اعظم اقلیم راحت

زخاک پاک او برداشتن کام

چنان آسان که بردارد کسی گام

متاع خاطر جمع و دل شاد

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - تعریف جنگ فیل شاهزاده اورنگ زیب

 

بمهمانی گوش ارباب هوش

یکی قصه دارم بمن دار گوش

حدیثی سراسر بیان وقوع

بگویم بتو از زبان وقوع

حدیثی درو پیر و برنا یکی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - تعریف قحط دکن

 

چو اقبال از نظام الملک برگشت

بکشت بخت او شبنم شرر گشت

نهال دولت او این برآورد

که از خود چون چنار آتش برآورد

ز مغروری و مستی و جوانی

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - برای نقش کردن بر حاشیه جلد کتابی که صدف کاری شده بوده است

 

چو دست قضا نقش این جلد بست

پر و بال طاووس در هم شکست

کتابش چو گوهر بود از شرف

مناسب فتادست جلد از صدف

کند خرده کاریش را چون نگاه

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - بجهت نقش کردن بر حاشیه سراپرده شاهی

 

برای سراپرده اش آفتاب

ز زرتاب تابیده زرین طناب

چنان ابره از زر کشتی تابناک

که زرین شود میخ چوبین بخاک

شود اطلس چرخش ار آستر

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - برای نقش کردن بر دور سپر پادشاهی

 

پیش رخ شه نه سپر شد حجاب

پاره ابریست بر آفتاب

شاه جهان ثانی صاحبقران

یک سپر از اسلحه اش آسمان

بندگیش فخر سران دیار

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - در شکستن دست خود گفته

 

کیم من داغداری از زمانه

بهر داغی خدنگ را نشانه

ز گمنامی بشهر خود غریبی

شکسته خاطری محنت نصیبی

هدف وارم همیشه رو گشاده

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - در تعریف اسب و توصیف بیماری او

 

مرا تا افکند هر روز جائی

نصیبم کرده گردون بادپائی

بسیر هر دیاری چون کنم میل

بره منزل نفهمیده است چون سیل

زخوش رفتاری آن برق آئین

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - کتابه عمارت شاهنواز خان (از امرای شاه جهان)

 

زهی قصری که گردونت دهد باج

سخن را برده تعریفت بمعراج

زشوق دیدن ایوانت خورشید

نخوابد همچو طفل اندر شب عید

ملایک بال بر سقفت کشیده

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - در وصف قصر پادشاهی

 

زهی دولتسرای آتش افروز

فروغ تو جهان را صبح نوروز

رخ افلاک را آئینه بامت

چراغ اختران روشن زجاهت

ز شأن تست گر چرخت ببالاست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - ایضا له

 

ندارد شش جهت چون این مثمن

که باشد هفت چرخش زیر دامن

ملایک چون کبوتر بر رواقش

ثریا کوزه نرگس بطاقش

صفای هشت خلد از وی عیانست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - وله ایضا

 

نشیمن که دید اینچنین دلپذیر

که در هفت اقلیم شد بی نظیر

بوسعت جهان همسر او نگشت

که رکن جهان چارو او راست هشت

مسرت فزا، دلگشا، دلنشین

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - وله ایضا

 

کلید سخن را چو پیدا کنم

در وصف دولتسرا وا کنم

زبانی ز همت بلندان بوام

بگیرم که گویم ز قدرش کلام

سر رفعت و پای بنیاد او

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - درتعریف کشمیر

 

دگر بخت از در یاری برآمد

بشهرستان عیشم رهبر آمد

ره و رسم جفاجویان دگر شد

کسی کو بود رهزن راهبر شد

بگلزاریم طالع رهنما گشت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - کتابه دولتخانه صفاپور

 

زهی دلکش بنای چرخ پایه

جهان از آب و رنگت برده مایه

بهار بوستان آفرینش

نظر باز جمالت چشم بینش

فتد عکست چو در آئینه صبح

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - کتابه عمارت باغ فیض بخش

 

زهی دلربا قصر آراسته

بدل بردن چرخ برخاسته

کند آسمان چو تماشای تو

ستون وار بر سر دهد جای تو

درون و برونت تجلی سرشت

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - کتابه حمام پادشاهی

 

زهی از تو روی طراوت سفید

صفا را ز تو گرم کشت امید

سرور دل و راحت جان توئی

بعالم قدمگاه پاکان توئی

بوارستگی طبع همدم ز تست

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - کتابه عمارت لاهور

 

زهی دلگشا قصر خاطرپسند

ز کرسی تو شأن رفعت بلند

ترا می رسد از سر کبر و ناز

که در روی قارون کنی پا دراز

اساس متینت درین خاکدان

[...]

کلیم
 
 
۱
۲