گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶

 

صبر کم گشت و عشق روز افزون

کیسه بی سیم گشت و دل پرخون

می‌دهد درد می‌نهد منت

یار ما را عجب گرفت زبون

صنعتش سال و ماه عشوه و زرق

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳۱

 

دلها همه آب گشت و جانها همه خون

تا چیست حقیقت از پس پرده و چون

ای بر علمت خرد رد و گردون دون

از تو دو جهان پر و تو از هر دو برون

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۳ - در حکمت و موعظت

 

ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون»

گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون»

چون منزه باشد از هر عیب ذات پاک تو

جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون»

امر امر تست یارب با پیمبر در نبی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵۴ - در تمجید و توحید حضرت باری

 

ایا از چنبر اسلام دایم برده سر بیرون

ز سنت کرده دل خالی ز بدعت کرده سر مشحون

هوا همواره شیطانی شده بر نفس تو سلطان

تنت را جهل پیرایه دلت را کفر پیرامون

اگر در اعتقاد من به شکی تا به نظم آرم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - از من جدا شد ناگهان بر من جهان شد چون قفس

 

چون بست محمل بر هیون از شهر شد ناگه برون

من پیش او از حد برون خونابه راندم از جفون

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۵ - والذین جاهدوافینا لنهدینهم سبلنا، صدق الله‌

 

هرچه بینی زخاک تا گردون

نیست چیزی زعلم او بیرون

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۲ - مفتاح ابواب الاسرار مصباح ارواح الابرار

 

خالق خلق وایزد بی چون

فاعل کارگاه «‌کن فیکون»

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۳۶ - انما اموالکم واولادکم فتنه

 

چه نشینی میان قومی دون‌؟

چه بری سر، زبند شرع برون‌؟

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۵