گنجور

 
سنایی

آن یکی رجل گفته آن یک ید

بیهده گفته‌ها ببرده ز حد

وآن دگر اصبعین و نقل و نزول

گفته و آمده به راه حلول

وان دگر استواء عرش و سریر

کرده در علم خویشتن تقدیر

یکی از جهل گفته قعد و جلس

بسته بر گردن از خیال جرس

وجه گفته یکی دگر قدمین

کس نگفته ورا که مطلب این

زین همه گفته قال و قیل آمد

حال کوران و حال پیل آمد

جل ذکره منزه از چه و چون

انبیا را شده جگرها خون

عقل را زین حدیث پی کردند

علما را علوم طی کردند

همه بر عجز خود شدند مقرّ

وای آنکو به جهل گشت مُصرّ

متشابه بخوان در او ماویز

وز خیالات بیهده بگریز

آنچه نص است جمله آمنا

وآنچه اخبار نیز سلمنا

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]