گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

انصاف بده که نیک یاری

زو هیچ مگو که خوش نگاری

در رود زدن شکر سماعی

در گوی زدن شکر سواری

مه جبهت و آفتاب رویی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۶

 

ای دل منیوش از آن صنم دلداری

بیهوده مفرسای تن اندر خواری

کان ماه ستمگاره ز درد و غم تو

فارغ‌تر از آنست که می‌پنداری

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶ - در مدح شرف الملک امیر زنگی محسن

 

با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگاری

با عیش چو زهرم به شکر بوسه شکاری

برگرد بناگوش چو عاجش خط مشکین

چون دای رخ کز شب بکشی گرد نهاری

خورشید نماینده بتی ماه جبینی

[...]

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۱۵ - فی قدوم الخضر

 

گفت خضرم ز راه غمخواری

کای فرو مانده در گرفتاری‌

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۸ - قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء

 

منشین غافل ار خرد داری

پیشه گیر و بکن نکوکاری

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۴۰ - حکایت

 

ای شنیده فسانه بسیاری

قصهٔ کوزه‌گر شنو باری

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۱ - فصل فی العافیه

 

آز بگذار تا نیاز آری

کآز آرد به رویها خواری

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۲ - و الشمس و ضحاها و القمر اذا تلاها

 

چیست جرمم چه کرده‌ام باری‌؟

که نهی هر دمم زنوخاری

سنایی
 
 
۱
۲
۳