بر جان، شرار عشقت، خوش میکشد زبانه
باور نداشت بختم، این دولت از زمانه
دیشب دل پریشم، تا صبح، شکوه میکرد
گاهی ز دست زلف، گاهی ز دست شانه
خواهم که چون سکندر، گرد جهان بگردم
شهد لبت بنوشم، آب بقاء بهانه
فرهاد، بهر شیرین، گر کَند جوئی از شیر
من کردهام ز دیده، سیلاب خون روانه
وقت صبوحی آمد ای ساقی سحر خیز
برخیز تا بنوشیم، از این می شبانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در صومعه نگنجد، رند شرابخانه
عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟
ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه
بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه
تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی
[...]
دیدم نگار خود را میگشت گرد خانه
برداشته ربابی میزد یکی ترانه
با زخمه چو آتش میزد ترانه خوش
مست و خراب و دلکش از باده مغانه
در پرده عراقی میزد به نام ساقی
[...]
میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه
ای ساقی صبوحی درده می شبانه
عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش
هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه
گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن
[...]
شمع فلک برآید با آتشین زبانه
ساقی نامسلمان درده می مغانه
کشتی من روان کن مانا کرانه یابم
دریای غم ندارد چون هیچ جا کرانه
چون توبه ام شکستی گر نیست وجه باده
[...]
مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه
جان را وحید کردی آخر بهر بهانه
شب بود قوت ما، روزست قدرت ما
ما مست جام عشقیم، از باده شبانه
رحمی کن،ای طبیبم، ای دلبر حبیبم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.