گنجور

 
قاسم انوار

مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه

جان را وحید کردی آخر بهر بهانه

شب بود قوت ما، روزست قدرت ما

ما مست جام عشقیم، از باده شبانه

رحمی کن،ای طبیبم، ای دلبر حبیبم

بر روی زعفرانی، بر اشک دانه دانه

گفتم: نشان زلفت با ما که گوید آخر؟

هرجا مدققی بد، کردند ذکر شانه

گر عاشقی و مردی، در راه عشق فردی

کو آه دردمندان؟ کو سوز عاشقانه؟

از سر قاب قوسین آخر چه فهم کردی؟

با مصطفی خدا را سریست در میانه

گر سر عشق جویی، قاسم، ز دل طلب کن

گنجیست بی نهایت، بحریست بی کرانه