مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه
جان را وحید کردی آخر بهر بهانه
شب بود قوت ما، روزست قدرت ما
ما مست جام عشقیم، از باده شبانه
رحمی کن،ای طبیبم، ای دلبر حبیبم
بر روی زعفرانی، بر اشک دانه دانه
گفتم: نشان زلفت با ما که گوید آخر؟
هرجا مدققی بد، کردند ذکر شانه
گر عاشقی و مردی، در راه عشق فردی
کو آه دردمندان؟ کو سوز عاشقانه؟
از سر قاب قوسین آخر چه فهم کردی؟
با مصطفی خدا را سریست در میانه
گر سر عشق جویی، قاسم، ز دل طلب کن
گنجیست بی نهایت، بحریست بی کرانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و غم عشق صحبت میکند و زیباییهای عشق و معشوق را وصف میکند. او به شکستن دل و تنهایی میپردازد و از حالاتی چون مستی و اشتیاق در عشق میگوید. شاعر از محبوب خود میخواهد که رحمی کند و دلش را تسکین بخشد. او به زلف و زیبایی معشوق اشاره میکند و سوالاتی درباره عشق و درد عاشقانه مطرح میکند. در نهایت، تبدیل عشق حقیقی را به یک گنج بینهایت و دریای بیکرانه توصیف میکند که بهدست آوردن آن نیازمند تلاش و دلسپردگی است.
هوش مصنوعی: ای گنج جاودانه، دل را شیشهای شکستی و جان را به وحدت و یگانگی رساندی، نهایتاً با یک بهانه.
هوش مصنوعی: در شب ما به قوت و انرژی خود میرسیم و در روز به قدرت و تواناییمان. ما از عشق سرمستیم و از بادهای که در شب نوشیدهایم.
هوش مصنوعی: ای طبیب دل، ای محبوبم، بر روی زعفران، بر اشکهایی که هر کدام جدا از دیگری میریزند، به من رحم کن.
هوش مصنوعی: گفتم: آخر او چه چیزی از زلف تو به ما خواهد گفت؟ هرکجا که نگاه کنی، از راه شانهات صحبت به میان آمده است.
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی و مردی، پس باید کسی را در کنار خود ببینی که به دردمندی دیگران توجه کند. کجا هستند آنهایی که آتش عشق را در دل دارند و برای دیگران احساس همدردی میکنند؟
هوش مصنوعی: از مرزهای نزدیک به هم، چه چیزی را درک کردهای؟ در دل مصطفی، رازهای خدا نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال عشق هستی، قاسم، از دل خود بخواه که گنجی در آن نهفته است؛ گنجی بیپایان و دریایی بیکران.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در صومعه نگنجد، رند شرابخانه
عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟
ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه
بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه
تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی
[...]
دیدم نگار خود را میگشت گرد خانه
برداشته ربابی میزد یکی ترانه
با زخمه چو آتش میزد ترانه خوش
مست و خراب و دلکش از باده مغانه
در پرده عراقی میزد به نام ساقی
[...]
میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه
ای ساقی صبوحی درده می شبانه
عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش
هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه
گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن
[...]
شمع فلک برآید با آتشین زبانه
ساقی نامسلمان درده می مغانه
کشتی من روان کن مانا کرانه یابم
دریای غم ندارد چون هیچ جا کرانه
چون توبه ام شکستی گر نیست وجه باده
[...]
ساقی بیار جامی زان باده شبانه
عشاق را نوا ده مطرب بیک ترانه
گفتا نیارمت می تا تو بها نیاری
آن می بها ندارد جانا مکن بهانه
تا طایران قدسی گردند صید عشقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.