گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ما را همه شب شب وصال است

ما را همه روز روز حال است

از دولت عشق پادشاهیم

سلطانی عشق بی زوال است

گویا ز خدا خبر ندارد

هر دل که اسیر جاه و مال است

بگذر ز جان و عیش جان جو

کاسباب جهان همه وبال است

تا حسن جمال دوست دیدیم

ما را ز وجود خود ملال است

با روی تو جام می کشیدن

در مذهب عاشقان حلال است

نقصان مطلب ز نعمت الله

چون نیک نظر کنی کمال است