تا گشودی دو زلف عنبرسای
باد شد عود سوز و نافه گشای
جای ما کوی تست، جور مکن
که بدینها نمیرویم از جای
بتماشا چو سرو قامت یار
بر لب جوی شد قدح پیمای
بنگر در هوای آن لب لعل
گشته چشم پیاله خون پالای
نرگس مست را فکند از چشم
چمن از ساقیان بزم آرای
هر که را پیر عقل شد رهزن
قول مطرب نگشت راهنمای
سخن از زلف او مگو شاهی
تا نیفتد سراسر اندر پای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خداوند عید روزه گشای
بر تو فرخنده شد چو فر همای
مژده ها داردت ز نصرت و فتح
شاد باش و به عز و ناز گرای
ای بر اطراف مملکت برده
[...]
ای همایون بنای آهو پای
آهویی نانهاده در تو خدای
ایمن از مکر و قصد یکدیگر
در تو شیران و آهوان سرای
سقف تو چون فلک نگارپذیر
[...]
هست گویی به حکم بار خدای
آفتاب اندر این خجسته سرای
آفتابی که دید در گیتی
بر نهاده کلاه و بسته قبای
سایهٔ ایزدست شاه جهان
[...]
بیش از این در میان چاه مپای
دست بر حبل زن، زچاه برآی
بس مبارک بود چو فر همای
اول کارها به نام خدای
ذوالجلالی که پیک درگهش اند
ماه و خورشید آسمان فرسای
آنکه اندر خزان قدرت اوست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.