عید است و نوبهار و جهانرا جوانئی
هر مرغ را به وصل گلی شادمانئی
همچون هلال عید شدم زار و ناتوان
روزی ندیدم از مه خود مهربانئی
روزم به در دل گذرد، شب به سوز هجر
دور از سعادت تو عجب زندگانئی
خلقی به عید، خرم و از نوبهار، خوش
ما و فراق یاری و اندوه جانئی
شاهی به سوز عشق تو شد روشناس شهر
داغ سگان بود ز برای نشانئی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه به وصف حال و هوای عید و بهار میپردازد، جایی که همه جا پر از شادمانی و زندگی است. او خود را در حالتی ناتوان و غمگین توصیف میکند، زیرا از عشق محبوبش بیخبر است و روزها به سختی میگذرانید و شبها در عذاب دوری او به سر میبرد. دیگران به خاطر عید خوشحالند، اما او در این شادی احساس غم و فراق میکند. در نهایت، به عشقش اشاره میکند که تبدیل به گرما و روشنی در شهر شده است، اما او همچنان دچار درد و رنج میباشد.
هوش مصنوعی: عید و بهار فرارسیده و همه جا پر از جوانی و شادابی است. هر پرندهای به خاطر رسیدن به معشوق خود، از گلها خوشحال و شاداب است.
هوش مصنوعی: مانند هلالی که در آغاز ماه عید ظاهر میشود، زار و ناتوان شدهام و هیچ روزی از شادی و محبت محبوبم برخوردار نبودهام.
هوش مصنوعی: روزها در دل من میگذرد و شبها با درد فراق تو سپری میشود. چقدر عجیب است که در این شرایط همچنان زندگی ادامه دارد.
هوش مصنوعی: مردم در عید خوشحال و شاداب هستند و از بهار لذت میبرند، ولی من به خاطر جدایی از محبوبم دلم گرفته و غمگینم.
هوش مصنوعی: سلطانی به خاطر عشق تو به شدت دچار درد و سوزش شده و نشانهای از این عشق را در شهر، که پر از داغ و غم است، جستجو میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی
وز روی خوب خویشت بودی نشانیی
در آب و گل تو همچو ستوران نخفتیی
خود را به عیش خانه خوبان کشانیی
بر گرد خویش گشتی کاظهار خود کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.