گنجور

 
۴۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۱۱ - سخن دقیقی

 

چو جاماسپ گفت این سپیده دمید

فروغ ستاره بشد ناپدید

سپه را به هامون فرود آورید ...

فردوسی
 
۴۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۲ - سخن دقیقی

 

... چو از کوهساران سپیده دمید

فروغ ستاره ببد ناپدید

بخواند آن جهاندیده جاماسپ را ...

فردوسی
 
۴۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۸

 

... خروش یلان بود با دار و گیر

ستاره همی جست راه گریغ

سپه را همی نامدی جان دریغ ...

فردوسی
 
۴۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۰

 

... بیفتاد از درد و بیهوش گشت

ستاره شمرکان شگفتی بدید

بران تاجدار آفرین گسترید ...

فردوسی
 
۴۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳۲

 

... وزان روی ارجاسپ صف برکشید

ستاره همی روی دریا ندید

ز بس نیزه و تیغهای بنفش ...

فردوسی
 
۴۶

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۱۳

 

... بدان خستگان جای بگذاشتند

بران روی دژ بر ستاره بزد

چو پیدا شد از هر دری نیک و بد ...

فردوسی
 
۴۷

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲

 

... بود اختر نیکش آموزگار

چنین داد پاسخ ستاره شمر

که بر چرخ گردان نیابد گذر ...

فردوسی
 
۴۸

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۲

 

... ازو شاد شد دوده نامدار

ستاره شناسان و کنداوران

ز کشمیر و کابل گزیده سران ...

... که دارد بران کودک خرد مهر

ستاره شمرکان شگفتی بدید

همی این بدان آن بدین بنگرید ...

فردوسی
 
۴۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۷

 

... درو بافته چند گونه گهر

نشسته ستاره شمر پیش شاه

ز اختر همی کرد روزی نگاه ...

فردوسی
 
۵۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۶

 

... بیاورد ز اصطخر چندان سپاه

که گفتی ستاره نتابد همی

فلک راه رفتن نیابد همی ...

فردوسی
 
۵۱

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۹

 

... ز بس نیزه و پرنیانی درفش

ستاره شده سرخ و زرد و بنفش

سکندر بیامد به سوی حرم ...

فردوسی
 
۵۲

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱

 

... سپاهش نجست اندر آن شهر جای

سر اندر ستاره یکی کوه دید

تو گفتی که گردون بخواهد کشید ...

فردوسی
 
۵۳

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۶

 

... خروش دمنده برآمد ز کوه

ستاره شد از تف آتش ستوه

چنین روزگاری برآمد بران ...

فردوسی
 
۵۴

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۷

 

... فروزان شده زو همه بوم و راغ

فتاده فروغ ستاره در آب

ز گوهر همه خانه چون آفتاب ...

فردوسی
 
۵۵

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴۲

 

... وزان کودک مرده چندی براند

ستاره شمر زان غمی گشت سخت

بپوشید بر خسرو نیک بخت ...

... نیابید جز کام شیران کفن

ستاره شمر چون برآشفت شاه

بدو گفت کای نامور پیشگاه ...

... چنین تا نشیند یکی پیشگاه

ستاره شمر بیش ازین هرک بود

همی گفت و آن را نشانه نمود ...

فردوسی
 
۵۶

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱

 

... کند چرخ منشور او را سیاه

ستاره نخواند ورا نیز شاه

ستم نامه عزل شاهان بود ...

فردوسی
 
۵۷

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اشکانیان » بخش ۱۲

 

... چه با اردوان و چه با اردشیر

اگر تا ستاره برآرد بلند

سپارد هم آخر به خاک نژند ...

فردوسی
 
۵۸

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۸

 

... هرانکس که او از خرد داشت بهر

که از گفت دانا ستاره شمر

نباید که هرگز کند کس گذر ...

فردوسی
 
۵۹

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر » بخش ۹

 

... چنین تا سپاهش بدانجا رسید

که پهنای ایشان ستاره ندید

ازیشان کسی را که بد رای زن ...

فردوسی
 
۶۰

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شاپور پسر اردشیر سی و یک سال بود » بخش ۲

 

... روانی کجا با خرد بود جفت

ستاره همی بارد از چرخ گفت

برانوش جنگی به قلب اندرون ...

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۰۹
sunny dark_mode