چنین گوید آن پیر دانشپژوه
هنرمند و گوینده و با شکوه
که در پرده بد زال را بردهای
نوازندهٔ رود و گویندهای
کنیزک پسر زاد روزی یکی
که ازماه پیدا نبود اندکی
به بالا و دیدار سام سوار
ازو شاد شد دودهٔ نامدار
ستارهشناسان و کنداوران
ز کشمیر و کابل گزیده سران
ز آتشپرست و ز یزدانپرست
برفتند با زیج رومی به دست
گرفتند یکسر شمار سپهر
که دارد بران کودک خرد مهر
ستاره شمرکان شگفتی بدید
همی این بدان آن بدین بنگرید
بگفتند با زال سام سوار
که ای از بلند اختران یادگار
گرفتیم و جستیم راز سپهر
ندارد بدین کودک خرد مهر
چو این خوب چهره به مردی رسد
به گاه دلیری و گردی رسد
کند تخمهٔ سام نیرم تباه
شکست اندرآرد بدین دستگاه
همه سیستان زو شود پرخروش
همه شهر ایران برآید به جوش
شود تلخ ازو روز بر هر کسی
ازان پس به گیتی نماند بسی
غمی گشت زان کار دستان سام
ز دادار گیتی همی برد نام
به یزدان چنین گفت کای رهنمای
تو داری سپهر روان را به پای
به هر کار پشت و پناهم توی
نمایندهٔ رای و راهم توی
سپهر آفریدی و اختر همان
همه نیکویی باد ما را گمان
بجز کام و آرام و خوبی مباد
ورا نام کرد آن سپهبد شغاد
همی داشت مادر چو شد سیر شیر
دلارام و گوینده و یادگیر
بران سال کودک برافراخت یال
بر شاه کابل فرستاد زال
جوان شد به بالای سرو بلند
سواری دلاور به گرز و کمند
سپهدار کابل بدو بنگرید
همی تاج و تخت کیان را سزید
به گیتی به دیدار او بود شاد
بدو داد دختر ز بهر نژاد
ز گنج بزرگ آنچ بد در خورش
فرستاد با نامور دخترش
همی داشتش چون یکی تازه سیب
کز اختر نبودی بروبر نهیب
بزرگان ایران و هندوستان
ز رستم زدندی همی داستان
چنان بد که هر سال یک چرم گاو
ز کابل همی خواستی باژ و ساو
در اندیشهٔ مهتر کابلی
چنان بد کزو رستم زابلی
نگیرد ز کار درم نیز یاد
ازان پس که داماد او شد شغاد
چو هنگام باژ آمد آن بستدند
همه کابلستان بهم بر زدند
دژم شد ز کار برادر شغاد
نکرد آن سخن پیش کس نیز یاد
چنین گفت با شاه کابل نهان
که من سیر گشتم ز کار جهان
برادر که او را ز من شرم نیست
مرا سوی او راه و آزرم نیست
چه مهتر برادر چه بیگانهای
چه فرزانه مردی چه دیوانهای
بسازیم و او را به دام آوریم
به گیتی بدین کار نام آوریم
بگفتند و هر دو برابر شدند
به اندیشه از ماه برتر شدند
نگر تا چه گفتست مرد خرد
که هرکس که بد کرد کیفر برد
شبی تا برآمد ز کوه آفتاب
دو تن را سر اندر نیامد به خواب
که ما نام او از جهان کم کنیم
دل و دیدهٔ زال پر نم کنیم
چنین گفت با شاه کابل شغاد
که گر زین سخن داد خواهیم داد
یکی سور کن مهتران را بخوان
می و رود و رامشگران را بخوان
به می خوردن اندر مرا سرد گوی
میان کیان ناجوانمرد گوی
ز خواری شوم سوی زابلستان
بنالم ز سالار کابلستان
چه پیش برادر چه پیش پدر
ترا ناسزا خوانم و بدگهر
برآشوبد او را سر از بهر من
بیابد برین نامور شهر من
برآید چنین کار بر دست ما
به چرخ فلکبر بود شست ما
تو نخچیرگاهی نگه کن به راه
بکن چاه چندی به نخچیرگاه
براندازهٔ رستم و رخش ساز
به بن در نشان تیغهای دراز
همان نیزه و حربهٔ آبگون
سنان از بر و نیزه زیر اندرون
اگر صد کنی چاه بهتر ز پنج
چو خواهی که آسوده گردی ز رنج
بجای آر صد مرد نیرنگ ساز
بکن چاه و بر باد مگشای راز
سر چاه را سخت کن زان سپس
مگوی این سخن نیز با هیچکس
بشد شاه و رای از منش دور کرد
به گفتار آن بیخرد سور کرد
مهان را سراسر ز کابل بخواند
بخوان پسندیدهشان برنشاند
چو نان خورده شد مجلس آراستند
می و رود و رامشگران خواستند
چو سر پر شد از بادهٔ خسروی
شغاد اندر آشفت از بدخوی
چنین گفت با شاه کابل که من
همی سرفرازم به هر انجمن
برادر چو رستم چو دستان پدر
ازین نامورتر که دارد گهر
ازو شاه کابل برآشفت و گفت
که چندین چه داری سخن در نهفت
تو از تخمهٔ سام نیرم نهای
برادر نهای خویش رستم نهای
نکردست یاد از تو دستان سام
برادر ز تو کی برد نیز نام
تو از چاکران کمتری بر درش
برادر نخواند ترا مادرش
ز گفتار او تنگدل شد شغاد
برآشفت و سر سوی زابل نهاد
همی رفت با کابلی چند مرد
دلی پر ز کین لب پر از باد سرد
بیامد به درگاه فرخ پدر
دلی پر ز چاره پر از کینه سر
همانگه چو روی پسر دید زال
چنان برز و بالا و آن فر و یال
بپرسید بسیار و بنواختش
همانگه بر پیلتن تاختش
ز دیدار او شاد شد پهلوان
چو دیدش خردمند و روشنروان
چنین گفت کز تخمهٔ سام شیر
نزاید مگر زورمند و دلیر
چگونه است کار تو با کابلی
چه گویند از رستم زابلی
چنین داد پاسخ به رستم شغاد
که از شاه کابل مکن نیز یاد
ازو نیکویی بد مرا پیش ازین
چو دیدی مرا خواندی آفرین
کنون می خورد چنگ سازد همی
سر از هر کسی برفرازد همی
مرابر سر انجمن خوار کرد
همان گوهر بد پدیدار کرد
همی گفت تا کی ازین باژ و ساو
نه با سیستان ما نداریم تاو
ازین پس نگوییم کو رستمست
نه زو مردی و گوهر ما کمست
نه فرزند زالی مرا گفت نیز
وگر هستی او خود نیرزد به چیز
ازان مهتران شد دلم پر ز درد
ز کابل براندم دو رخساره زرد
چو بشنید رستم برآشفت و گفت
که هرگز نماند سخن در نهفت
ازو نیر مندیش وز لشکرش
که مه لشکرش باد و مه افسرش
من او را بدین گفته بیجان کنم
برو بر دل دوده پیچان کنم
ترا برنشانم بر تخت اوی
به خاک اندر آرم سر بخت اوی
همی داشتش روی چند ارجمند
سپرده بدو جایگاه بلند
ز لشگر گزین کرد شایسته مرد
کسی را که زیبا بود در نبرد
بفرمود تا ساز رفتن کنند
ز زابل به کابل نشستن کنند
چو شد کار لشکر همه ساخته
دل پهلوان گشت پرداخته
بیامد بر مرد جنگی شغاد
که با شاه کابل مکن رزم یاد
که گر نام تو برنویسم بر آب
به کابل نیابد کس آرام و خواب
که یارد که پیش تو آید به جنگ
وگر تو بجنبی که سازد درنگ
برآنم که او زین پشمان شدست
وزین رفتنم سوی درمان شدست
بیارد کنون پیش خواهشگران
ز کابل گزیده فراوان سران
چنین گفت رستم که اینست راه
مرا خود به کابل نباید سپاه
زواره بس و نامور صد سوار
پیاده همان نیز صد نامدار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، پیر دانشپژوه از هنرمندان و شاعران یاد میکند و داستانی را درباره زال، پدر رستم، و سام سوار روایت میکند. ستارهشناسان به او خبر میدهند که فرزندش (رستم) به زودی متولد خواهد شد و وقتی که بزرگ شود، قدرت و شجاعت بسیاری خواهد داشت. زال از خوف و غم برادرش شغاد و کینهای که نسبت به او دارد، آگاه میشود. شغاد دسیسه میکند تا رستم را از بین ببرد و برنامهریزی میکند تا با کمک شاه کابل به این هدف برسد. وی به رستم توهین میکند و در نهایت گستاخیهایش موجب خشم رستم میشود. رستم عزم خود را جزم میکند تا انتقام بگیرد و لشکر خود را برای نبرد آماده میکند. داستان به تنشهای خانوادگی و کینههایی در میان شخصیتها اشاره میکند و به درگیریهای قریبالوقوع بین رستم و شغاد میانجامد.
هوش مصنوعی: آن سالخوردۀ عالم و هنرمند و سخنران بزرگ اینطور میگوید.
هوش مصنوعی: در این بیت، به شخصی اشاره میشود که مهارتهای خاصی در نوازندگی و سخنرانی دارد و توانسته است زال، شخصیت افسانهای و پدر رستم را در حالتی خاص به تصویر بکشد. این فرد مانند یک هنرمند، زال را در پردهای از هنر و زیبایی به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: روزی دخترکی به دنیا آمد که کمی از ماه پنهان بود.
هوش مصنوعی: او با دیدن سام سوار به شادی درآمد و به خاندان نامور خود افتخار کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به معرفی دانشمندان و متخصصان نجوم و علم نجوم از مناطق کشمیر و کابل اشاره دارد که در این زمینه توانمندیهای ویژهای دارند و از میان سایرین انتخاب شدهاند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که به پرستش آتش و یا پرستش خداوند یزدان پرداختهاند، با کتابی از رومیها به سفری رفتهاند.
هوش مصنوعی: گروهی از آسمان را به دست گرفتند که در آن، کودک کوچک و بیگناهی وجود دارد که مهر و محبت را در بر دارد.
هوش مصنوعی: ستاره شمرکان به شگفتی نگاهی انداخت و این دید که آن به این مینگرد.
هوش مصنوعی: گفتند به زال، پدر رستم، که تو یادگاری از ستارههای بلند و درخشان هستی.
هوش مصنوعی: ما در جستجوی رموز آسمان هستیم، اما این موضوع برای این کودک کوچک و نادان فهمی ندارد.
هوش مصنوعی: هرگاه این زیبای چهره به مردانگی و شجاعت برسد، او به کمال خود دست پیدا خواهد کرد.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که خیانت یا بدعهدی باعث نابودی و شکست خواهد شد و در نهایت مسائل بدی را رقم میزند.
هوش مصنوعی: تمام سرزمین سیستان تحت تاثیر او به شور و هیجان میآید و همه نقاط ایران به جنب و جوش درمیآیند.
هوش مصنوعی: هر کسی از آن پس در زندگیاش با تلخیهایی روبهرو خواهد شد و به این ترتیب، در جهان چیز زیادی باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: از آن کارِ سام، دلی غمگین شده و از خالق جهان، نامش را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: به خدا چنین گفتم که ای هدایتکننده، تو سرنوشت دنیا را به درستی و با دقت در دست داری.
هوش مصنوعی: در هر کاری به تو تکیه و اعتماد دارم، تو نمایندهٔ رأی و مسیر من هستی.
هوش مصنوعی: تو آسمانی را آفریدی و ستارهای را قرار دادی که نشاندهنده همه خوبیها باشد. امیدواریم که این نشانه برای ما کافی باشد.
هوش مصنوعی: به جز آرامش و خوشی و رضایت، هیچ چیز دیگری را نمیشناسد؛ او را به نام شغاد، آن فرمانده بزرگ، میخوانند.
هوش مصنوعی: مادر درحالیکه دلش شاد و سیر است، همیشه به یاد گوینده و یادگیرنده است و به آنها توجه دارد.
هوش مصنوعی: کودک سالهای جوانی خود را با افتخار نشان داده و موی سرش را به نشانهی قدرت و جوانی به شاه کابل هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: جوانی شجاع سوار بر درخت بلندی به تکیهگاه استوار و ابزارهایی در دستش، به جلو حرکت میکند.
هوش مصنوعی: فرمانده کابل به تاج و تخت پادشاهان نگاه کرد و فکر کرد که آیا شایسته آن است.
هوش مصنوعی: در دنیا دیدن او باعث شادی است و پدرش دختر را به خاطر نسب و خاندانی که دارد به او بخشید.
هوش مصنوعی: از گنجینه بزرگ، آنچه را که به فرستاد با دختر نامدارش، چیز خوبی نیست.
هوش مصنوعی: او را بهگونهای در نظر داشت که مانند یک سیب تازه میماند، که اگر رعد و برق نازل نمیشد، آن را میچیدند.
هوش مصنوعی: بزرگان ایران و هندوستان داستانهای زیادی درباره رستم روایت میکردند.
هوش مصنوعی: به قدری اوضاع نابسامان است که هر سال مجبور بودی یک چرم گاو از کابل بگریزی و مالیات و عوارض بپردازی.
هوش مصنوعی: در فکر رئیس کابلی، وضعیتی به وجود آمده که آنقدر بد است که حتی رستم از زابل نیز از آن ناراحت و نگران میشود.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه شغاد داماد او شد، دیگر ذهن او مشغول کارهایش نیست و به یاد نمیآورد که چه کارهایی انجام داده است.
هوش مصنوعی: وقتی زمان پرداخت مالیات فرا رسید، همه مردم کابلستان از هم جدا شدند و دور هم جمع شدند.
هوش مصنوعی: از رفتار برادر شغاد ناراحت شد و هیچکس را از آن موضوع باخبر نکرد.
هوش مصنوعی: با شاه کابل به صورت پنهانی گفت که من از مشکلات و پیچیدگیهای زندگی اشباع شدهام و دیگر خسته شدم.
هوش مصنوعی: برادری که از من شرم ندارد، من هم هیچ خجالتی برای رفتن به سوی او ندارم.
هوش مصنوعی: هر که باشد، چه برادر و چه غریبه، چه انسان عاقل و چه دیوانه، همه در زیر آسمان یکساناند.
هوش مصنوعی: بیایید او را فریب دهیم و در دنیا به خاطر این کار شهرتی کسب کنیم.
هوش مصنوعی: آنها صحبت کردند و هر دو در نظر برابر شدند و به فکر کردن به اندازهای رسیدند که از ماه هم فراتر رفتند.
هوش مصنوعی: به سخنان حکیم توجه کن که میگوید: هر کسی که بدی کند، مجازات خواهد شد.
هوش مصنوعی: در یک شب که خورشید از کوه سر برآورد، دو نفر خوابشان نبرد و بیدار بودند.
هوش مصنوعی: ما نام او را از دنیا محو میکنیم و دل و چشم خود را پر از اندوه میسازیم.
هوش مصنوعی: شغاد به شاه کابل گفت که اگر از این موضوع صحبت کنیم، حتماً نتیجهای خواهیم گرفت.
هوش مصنوعی: یک بار دیگر به مهمانی بزرگ و جشن بپردازید، از نوشیدنی و هنرمندان دعوت کنید تا شادی و نشاط را به جمع بیاورند.
هوش مصنوعی: در دل مینوشی، اما در عین حال از سختیهای زندگی و زشتیهای رفتار بعضیها که بیرحمانه عمل میکنند، گلهمندی.
هوش مصنوعی: از شدت ذلت به زابلستان میروم و از وضعیت سالار کابلستان شکایت میکنم.
هوش مصنوعی: هرچه در حضور برادر یا پدر باشد، به تو توهین میکنم و به اصل و نسب تو بیاحترامی میکنم.
هوش مصنوعی: او برای من سرش را به خطر میاندازد و در این شهر معروف، به خاطر من شورش میکند.
هوش مصنوعی: این کار که از ما سر میزند و به وقوع میپیوندد، به نوعی با قدرت سرنوشت و تقدیر در ارتباط است. در واقع، ما در برابر آنچه بر ما میگذرد، با دستان خود عمل میکنیم، ولی در عین حال تأثیرات گستردهتری نیز در کار است.
هوش مصنوعی: به مسیر نگاه کن و ببین که چندین چاه در این راه وجود دارد.
هوش مصنوعی: به اندازهی رستم و اسبش، ساز و برابری کن و نشانهای از شمشیرهای بلند را در میان درها بگذار.
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف تبرزین و نیزهای با رنگ آبگون (احتمالاً به دلیل خونی که بر آن نشسته یا به خاطر زیبایی و درخشش آن) پرداخته شده است. به نوعی، شاعر به تصویر کشیدن اسلحهای اشاره میکند که در دست رزمنده است و در عین حال، زیر آن نیزه، سلاح دیگری وجود دارد. این توصیف در عین زیبایی، نگاهی به جنگ و دیانت دارد.
هوش مصنوعی: اگر هزار چاه بکنید، بهتر از آن است که بخواهید از پنج بار مشکل و رنج خود را خلاص کنید.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به صد مرد نیرنگ باز اعتماد کنی، چاه را بکن و رازهایت را در برابر باد فاش نکن.
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از بروز مشکلات و حوادث ناگوار، باید مراقب و محتاط باشی و درباره موضوعاتی که ممکن است باعث دردسر شوند، با کسی صحبت نکنی.
هوش مصنوعی: شاه شد و با تدبیر خود از من (و نظراتم) دور شد و به سخنان آن نادان توجه کرد.
هوش مصنوعی: شخصی که مهمانان را به خوبی میخواند و از آنها استقبال میکند، مورد توجه و محبت قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که نان خورده شد، مجلس را تزئین کردند و می و نوشیدنی و هنرمندان را دعوت کردند.
هوش مصنوعی: وقتی که سر از شراب پادشاهی پر شد، شغاد به خاطر بدخوابی درهم ریخت و بیقرار شد.
هوش مصنوعی: او به شاه کابل گفت که من نیز در هر جمعی با افتخار و سربلند هستم.
هوش مصنوعی: برادر، مانند رستم و دستان پدر، کسی با ارزشتر و مشهورتر از خودت نیست.
هوش مصنوعی: شاه کابل خشمگین شد و گفت: چرا این همه پنهانی صحبت میکنی؟
هوش مصنوعی: تو از نسل سام فرزند نیرم نیستی، برادر! تو رستم نیستی.
هوش مصنوعی: دستهای سام، برادر تو، به یاد تو نیست و هیچ نامی از تو نمیبرد.
هوش مصنوعی: تو نسبت به خدمتگزاران او کمتر هستی، او حتی تو را برادر خویش نمیخواند.
هوش مصنوعی: شغاد به خاطر سخنان او دلگیر و ناراحت شد و به سمت زابل رفت.
هوش مصنوعی: چند مرد دلیر از کابل میگذشتند، پر از خشم و کینه، و لبهایشان سرد و بیاحساس بود.
هوش مصنوعی: به درگاه پدر خوشبختی آمد، با دلی پر از راهحل و پر از کینه.
هوش مصنوعی: وقتی زال پسرش را دید، به شدت شگفتزده شد و به خاطر زیبایی و بزرگی او به وجد آمد.
هوش مصنوعی: پرسشهای زیادی از او شد و او را نوازش کردند، سپس به شجاعت و قدرتش حمله کردند.
هوش مصنوعی: پهلوان از دیدن او خوشحال شد، وقتی که فردی دانا و با روحیهای روشن را دید.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تنها از نسل و فرزندان کسی که شجاع و قدرتمند است، میتوان انتظار چیزهای بزرگ و ارزشمند داشت. به عبارت دیگر، تنها افراد با ویژگیهای برجسته و قوی میتوانند به موفقیتهایی دست یابند.
هوش مصنوعی: کار تو چگونه است که هیچکس نمیتواند دربارهی رستم زابلی چیزی بگوید؟
هوش مصنوعی: شغاد به رستم گفت که از پادشاه کابل یاد نکن.
هوش مصنوعی: هنگامی که پیش از این نیکیهای او را دیدی، مرا ستودی و به من آفرین گفتی.
هوش مصنوعی: اکنون مینوشد و ساز میزند، و سر از میان هر کس بلند میکند.
هوش مصنوعی: در میان جمع، به من بیاحترامی کرد و همان خصیصهی ناپسند را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: گفت چرا تا همیشه باید از این گمرکی و عوارض بدهیم، در حالی که در سیستان ما چیزی نداریم که ارزش این هزینهها را داشته باشد؟
هوش مصنوعی: از این به بعد دیگر نخواهیم گفت که رستم کجاست، بلکه باید بپذیریم که مردانگی و ارزشهای ما کم رنگ شده است.
هوش مصنوعی: نه فرزند زال به من چیزی نگفت و اگر هم هست، او اونقدر ارزش ندارد که به خاطرش چیزی بگویم.
هوش مصنوعی: دل من از درد پر شد، همانطور که از بزرگان و مهتران دور افتادم، و از کابل به یاد آنان دو چهره زرد بر چهرهام نشسته است.
هوش مصنوعی: وقتی رستم این حرف را شنید، خشمگین شد و گفت که هیچگاه حرفی بیپاسخ نمیماند.
هوش مصنوعی: از او نترس و از سپاهش نیز نترس، زیرا او همچون یک سپهبد بزرگ است و فرماندهی قدرتمند دارد.
هوش مصنوعی: من با این حرفش او را بیحس و بیجان میکنم و سپس بر دلش غم و اندوه میافزایم.
هوش مصنوعی: من تو را بر تخت سلطنت مینشانم و سرنوشت او را بر روی خاک قرار میدهم.
هوش مصنوعی: او درباره چند چهره ارجمند صحبت میکند که جایگاه بلندی را به او سپردهاند.
هوش مصنوعی: از میان سربازان، مردی شایسته و زیبا در جنگ را برگزید.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا برای سفر به کابل آماده شوند و از زابل حرکت کنند.
هوش مصنوعی: وقتی که همه چیز برای لشکر آماده شد و کارها به درستی انجام گرفت، دل و روح پهلوان نیز به خوبی شکل گرفت و قوی شد.
هوش مصنوعی: شغاد به سرباز جنگی گفت که با پادشاه کابل جنگ نکند و به یاد او نیفتد.
هوش مصنوعی: اگر نام تو را بر روی آب بنویسم، هیچکس در کابل آرام و خواب نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: کسی که برای مقابله با تو به میدان بیاید، اگر تو حرکتی کنی، او نیز درنگ خواهد کرد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که او از تصمیم خود پشیمان شده و از این که به سمت درمان میرود، خوشحال است.
هوش مصنوعی: اکنون که خواستهها و درخواستهای مردم زیاد شده، از کابل افرادی برجسته و مشهور را به اینجا میآورند.
هوش مصنوعی: رستم گفت که این مسیر، مسیر من است و نباید نیروهای نظامی را به کابل ببرم.
هوش مصنوعی: زوار بس و نامور به معنی این است که تعداد بسیاری از افراد شناخته شده و مشهور وجود دارند. در اینجا اشاره به این است که حتی اگر افراد مشهور سوار بر اسب باشند، افرادی که پیاده هستند نیز به همان اندازه نامدار و شناختهشده هستند و میتوانند اهمیت و تأثیر خود را نشان دهند. این جمله به مفهوم این است که اعتبار و ارزش افراد تنها به شرایط ظاهری آنها بستگی ندارد، بلکه بر اساس شناخته شدن و اثرگذاری آنهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.