اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۴۰ - موسیقی
... همچنان دیدم فن صورت گری
نی براهیمی درو نی آزری
راهبی در حلقه دام هوس
دلبری با طایری اندر قفس ...
... حسن را دریوزه از فطرت کند
رهزن و راه تهی دستی زند
حسن را از خود برون جستن خطاست ...
... صنعتش آیینه دار خوب و زشت
عین ابراهیم و عین آزر است
دست او هم بت شکن هم بتگر است ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳ - تمهید آسمانی نخستین روز آفرینش نکوهش می کند آسمان زمین را
... عشق او بر لامکان شبخون زند
راه دان اندیشه او بی دلیل
چشم او بیدار تر از جبرییل
خاک و در پرواز مانند ملک
یک رباط کهنه در راهش فلک
می خلد اندر وجود آسمان ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵ - تمهید زمینی آشکارا می شود روح حضرت رومی و شرح میدهد اسرار معراج را
... لیکن او را جرأت رندانه نیست
پس ز ترس راه چون کوری رود
نرم نرمک صورت موری رود
تا خرد پیچیده تر بر رنگ و بوست
میرود آهسته اندر راه دوست
کارش از تدریج می یابد نظام ...
... می نداند عشق سال و ماه را
دیر و زود و نزد و دور راه را
عقل در کوهی شکافی میکند ...
... تیز تر کن این دو چشم و این دو گوش
هر چه می بینی نیوش از راه هوش
آن کسی کو بانگ موران بشنود ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۸ - فلک قمر
... در بیابان طلب دیوانه شو
یعنی ابراهیم این بتخانه شو
چون زمین و آسمان را طی کنی ...
... ماه از ما دور و با ما آشناست
این نخستین منزل اندر راه ماست
دیر و زود روزگارش دیدنی است ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۹ - عارف هندی که به یکی از غار های قمر خلوت گرفته ، و اهل هند او را «جهان دوست» میگویند
... عقل و هوشم را بدار آویختند
راه رفتم رهزنان اندر کمین
دل تهی از لذت صدق و یقین ...
... کار او با چرخ نیلی فام نی
گفت با رومی که همراه تو کیست
در نگاهش آرزوی زندگیست ...
... هر که از تقدیر خویش آگاه نیست
خاک او با سوز جان همراه نیست
جهان دوست ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۱۳ - حرکت به و وادی یرغمید که ملائکه او را وادی طواسین مینامند
... زانکه او بیند تن و جان را بهم
تیز تر نه پا به راه یرغمید
تا ببینی آنچه می بایست دید ...
... چار طاسین نبوت را نگر
شوق راه خویش داند بی دلیل
شوق پروازی ببال جبرییل
شوق را راه دراز آمد دو گام
این مسافر خسته گردد از مقام ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۱۵ - طاسین زرتشت : آزمایش کردن اهریمن زرتشت را
... تکیه بر میثاق یزدان ابلهی است
بر مرادش راه رفتن گمرهی است
زهرها در باده گلفام اوست ...
... عشق چون کامل شود آدم گر است
راه حق با کاروان رفتن خوش است
همچو جان اندر جهان رفتن خوش است
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۱۶ - طاسین مسیح
... خم به خم مانند جوی کهکشان
پیش او پست و بلند راه هیچ
تند سیر و موج موج و پیچ پیچ ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۱۸ - فلک عطارد زیارت ارواح جمال الدین افغانی و سعید حلیم پاشا
... من ز جا بر خاستم بعد از نماز
دست او بوسیدم از راه نیاز
گفت رومی ذره گردون نورد ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۳ - حکومت الهی
... نی غلام او را نه او کس را غلام
رسم و راه و دین و آیینش ز حق
زشت و خوب و تلخ و نوشینش ز حق ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۷ - غزل زنده رود
این گل و لاله تو گویی که مقیمند همه
راه پیماصفت موج نسیمند همه
معنی تازه که جوییم و نیابیم کجاست ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۲۸ - فلک زهره
... غوطه پیهم خورده باز آید برون
خود حریم خویش و ابراهیم خویش
چون ذبیح الله در تسلیم خویش ...
... جان من تنها چو زین العابدین
از مقام و راه کس آگاه نیست
جز نوای من چراغ راه نیست
غرق دریا طفلک و برنا و پیر ...
... ای خنک آه و فغان بی اثر
راهرو از جاده کم گیرد سراغ
گر بجانش سازگار آید فراغ ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۲ - نمودار شدن درویش سودانی
... یک دم آب از چشمه صحرا خورد
باز سوی راه پیما بنگرد
ریگ دشت از نم مثال پرنیان ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۳ - فلک مریخ اهل مریخ
... روز و شب را نوع دیگر آفرید
تن ز رسم و راه جان بیگانه ایست
در زمان و از زمان بیگانه ایست ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۴ - برآمدن انجم شناس مریخی از رصدگاه
... طلعتش تابنده چون ترکان مرو
آشنای رسم و راه هر طریق
آشکار از چشم او فکر عمیق ...
... در تلاش جلوه های نو بنو
یک زمان ما را رفیق راه شو
حکیم مریخی ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۵ - گردش در شهر مرغدین
... کس ز دینار و درم آگاه نیست
این بتان را در حرمها راه نیست
بر طبیعت دیو ماشین چیره نیست ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۰ - آن سوی افلاک مقام حکیم آلمانی نیچه
... پس فزون شد نغمه اش از تار چنگ
راهرو را کس نشان از ره نداد
صد خلل در واردات او فتاد ...
... عاشقی در آه خود گم گشته یی
سالکی در راه خود گم گشته یی
مستی او هر زجاجی را شکست ...
... عقل او با خویشتن در گفتگوست
تو ره خود رو که راه خود نکوست
پیش نه گامی که آمد آن مقام ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۴ - در حضور شاه همدان
... زیستن اندر حد ساحل خطاست
ساحل ما سنگی اندر راه ماست
با کران در ساختن مرگ دوام ...
... باور نکنی چاکی در پیکر عالم زن
عقل است چراغ تو در راهگذاری نه
عشق است ایاغ تو با بنده محرم زن ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۷ - نمودار میشود روح ناصر خسرو علوی و غزلی مستانه سرائیده غائب میشود
... تن ز تن اندر فراق و دل ز دل
مرد رهرو را به منزل راه نیست
از مقاصد جان او آگاه نیست ...
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۸ - پیغام سلطان شهید به رود کاویری
... در کهستان عمر ها نالیده یی
راه خود را با مژه کاویده یی
ای مرا خوشتر ز جیحون و فرات ...
... آن دگر مرگی که بر گیرد ز خاک
آن دگر مرگ انتهای راه شوق
آخرین تکبیر در جنگاه شوق ...